فروید در سال 1856 در شهر فرایبرگ واقع در ایالت موراویا (که حالا قسمتی از کشور چک اسلواکی است ) به دنیا امد . او نخستین فرزند یک مادر 20 ساله و یک پدر 40 ساله بود البته پدر او از ازدواج قبلی خود دو پسر بزرگتر هم داشت . پدر فروید تاجر پشم بود اما هیچ وقت موفقیت زیادی در حرفه خود نداشت . فروید از 4 سالگی در وین پایتخت اتریش زندگی کرد. فروید در کودکی شاگرد درخشانی در مدرسه بود و خانواده هم مشوق درس خواندن او بودند والدین فروید برای انکه او بتواند تحصیل کند یک چراغ روغنی برایش تهیه کردند در حالیکه افراد دیگر خانواده تنها شمع در اختیار داشتند.
فروید در سن ورود به دانشگاه در انتخاب رشته تحصیلی دچار شک و تردید شد با کمی تردید رشته پزشکی را برگزید و دلیل اصلی وی این بود که بدینوسیله فرصت می یافت به تحقیق بپردازد. فروید در دانشکده پزشکی پژوهش های علمی درباره نخاع یک نوع ماهی بنام پترومیزون انجام داد.
فروید در سنین 26 تا 35 سالگی با بیقراری به دنبال یک رشته علمی می گشت تا بتواند در ان به کشف علمی نائل شود برای مدت زمانی فروید می پنداشت می تواند کاربردهایی انقلابی برای کوکائین بیابد دارویی که ظاهرا بطور موقت به ان وابسته شده بود.
فروید برای بازدید از آزمایشگاه شارکو به پاریس رفت . شارکو در این آزمایشگاه درباره اسرار بیماری هیستری تحقیق می کرد مطالعه درباره همین بیماری بود که بعدها بصورت سرآغازی برای خدمات بزرگ فروید درامد . واژه هیستری هم برای عوارض جسمی و هم برای اختلالات حافظه که برای آنها هیچ توجیه فیزیولوژیکی وجود ندارد بکار برده می شود.
فروید در پژوهش های نخستین خود درباره هیستری از کارهای ژوزف برویر پیروی میکرد که توانسته بود خانمی را (آنا او ) با هیپنوتیزم و کمک به تخلیه افکار و احساسات واپس زده او درمان کند.
در سال 1895 به نظر برویر و فروید چنین میرسید که بیماران هیستریک به نحوی تمایلات و عواطف خود را از بخش آگاه ذهن خارج ساخته یا واپس زده اند ، انرژی حاصل از این کارسپس بصورت علائم فیزیکی بیماری درامده است. پس درمان این بیماری باید شامل آشکارسازی و آزاد کردن هیجانات و عواطفی باشد که قبلا به بخش جداگانه ای از ذهن ( ناخوداگاه ) سوق داده شده اند.
درمان زنی بنام الیزابت می تواند روشنگر کارها و مطالعات اولیه فروید درباره بیماری هیستری باشد الیزابت از دردهای هیستریک در ناحیه رانها رنج می برد دردهایی که پس از گردش و پیاده روی با شوهر خواهر خود که الیزابت نسبت به او احساس عاطفی خاصی داشته بدتر می شده است. کمی بعد خواهر الیزابت می میرد هنگامی که الیزابت کنار بستر خواهر درگذشته خود ایستاده بود برای لحظه کوتاهی این فکر به ذهن او رسید که شوهر خواهر من ازاد شده است و می تواند با من ازدواج کند اما پذیرفتن این فکر از لحاظ اخلاقی برای الیزابت ممکن نبود بطوریکه او فورا این فکر را واپس زد و سرکوب کرد.
از ان پس حال الیزابت بدتر شد و گرفتار دردهای هیستریک شدید گردید زمانیکه فروید درمان او را اغاز کرد الیزابت صحنه کنار بستر مرگ خواهرش را به کلی از یاد برده بود برای آشکار کردن ان صحنه و خاطرات دیگر ساعات روانکاوی زیادی ضروری بود زیرا الیزابت برای دور نگهداشتن این خاطرات از حوزه شعور آگاه دلایل محکمی داشت سرانجام الیزابت این توانایی را یافت که به احساسات خود نسبت به ان مرد آگاه گردد و تا حدودی که توانست ان احساسات را بپذیرد و دیگر نیازی به تبدیل انها به نشانه های جسمی پیدا نکرد.
فروید در درمان الیزابت و بیماران دیگر از فن برویر ( هیپنوتیزم ) استفاده نکرد بلکه از روش تداعی ازاد استفاده کرد که در ان به بیمار توصیه می نمود جلوی افکار خود را باز بگذارد و هر چیز را همانطور که روی می دهد یعنی بدون کوشش برای منظم کردن و سانسور افکار خود بیان کند.
فروید همچنین پی برد با انکه روش تداعی ازاد منجر به کشف افکار و احساسات بیمار می شود اما این روش نوین کاملا هم ازاد نیست بیماران در مقابل این جریان به شدت مقاومت به خرج می دهند بیماران شرح بعضی موضوعات را متوقف می کنند ، موضوع صحبت را عوض می کنند ، و تاکید می کنند که افکار انان بیش از ان بی اهمیت هستند که بازگو شوند. فروید این گسیختگی ها در جریان افکار را مقاومت نامید و ان را مدرک و دلیل نوین دیگری برای نیروی واپس زنی در ذهن دانست.
به عبارت دیگر فروید شاهد جدیدی به نفع فرضیه خود که (( ذهن بیمار با او در حال جنگ است و برخی از تمایلات و خواسته ها از نظر معتقد ات وباورهای اخلاقی ، زیبایی شناسی و شخصی بیمار ناپذیرفتنی است و به همین دلیل ان تمایلات لازم بوده است که واپس زده شود )) را یافت.
فروید بر پایه نظریه خود گفت تنها بیماران هیستریک یا نوروتیک نیستند که از این نوع تعارض درونی رنج می برند همه ما افکار و خواسته هایی داریم که نمی توانیم انها را بپذیریم در بیماریهای نوروتیک بویژه واپس زنی و تعارض شدید می شود و بیمار از عهده اداره کردن انها دیگر برنمی اید و در نتیجه نشانه های بیماری ظاهر می شود.
برویر و فروید کتابی بنام مطالعاتی درباره هیستری را در سال 1895 منتشر کردند که تبدیل به نخستین کار کلاسیک در نظریه روانکاوی گردید. اما از ان پس برویر کار خود را در این زمینه ادامه نداد.
علت این تصمیم برویر تا حدود زیادی مربوط به جهتی بود که این پژوهش ها در پیش گرفته بود. فروید به این نکته واقف شده بود که هیجانات و عواطف عمده ای که بیماران هیستریک مانع از ورود انها به منطقه شعور روشن خود می شوند از نوع احساسات جنسی می باشند . هر چند برویر نیز ان را صحیح قلمداد میکرد ولی شخصا ان را تنفرامیز و مزاحم تلقی میکرد.
فروید دریافت که خاطرات پنهان شده بیماران کنونی او به زمانهای خیلی دور یعنی ایام کودکی انان مربوط می گردد فروید مشکل بزرگی در درک یافته های خود داشت بیماران فروید همه داستانهایی در مورد ارتکاب زشت ترین و غیراخلاقی ترین اعمال جنسی از طرف والدین درباره خود زمانی که خردسال بودند تکرار می کردند داستانهایی که سرانجام فروید توانست دریابد که حتی خیالپردازی صرف بوده اند اما فروید بعدا نتیجه گرفت که این خیالپردازیها زندگی ما را نیز در اختیار دارند به گفته فروید اندیشه ها و عواطف ما می تواند همچون رویدادهای واقعی مهم باشند.
در سال 1897 هنگامی که فروید مشغول حل معمای درستی یا نادرستی خاطرات بیماران خود بود پژوهش روانکاوی شخص خود را نیز اغاز کرد. از دست دادن پدر و ناراحتی که فروید متعاقب ان حس کرد وی را بر ان داشت تا رویاها ، خاطرات و تجربیات دوران کودکی خویش را بازبینی کند. از طریق همین روانکاوی خود ، تایید مستقلی راجع به نظریه (( جنسیت دوران کودکی )) خود بدست اورد و چیزی بنام عقده ادیپ را کشف کرد بدین معنا که او و (احتمالا همه کودکان دیگر ) بر سر عشق و محبت نسبت به والد جنس مخالف با والد همجنس به شدت به رقابت می پردازند. نخستین بار فروید این نظریه را در کتاب تعبیر رویاها در سال 1900 عنوان کرد. او تعبیر رویاها را شاهراهی بسوی شعور ناخوداگاه نامیده است.
در سال 1901 کارها و پژوهش های فروید دانشمندان جوانتر همچون الفرد ادلر و کارل یونگ را بسوی او کشانید که در جلسات مباحثه شرکت می کردند که این گروههای مباحثه بتدریج بصورت یک انجمن رسمی روانکاوی تحول پیدا کرد که بعدها ادلر و یونگ نیز همانند بسیاری از افراد دیگر از فروید گسستند و فرضیه های روانکاوی مخصوص خود را بنا نهادند.
در سال 1933 نازیها کتابهای او را در برلین اتش زدند و در سال 1938 مجبور شد از وین به لندن مهاجرت کند و درسال 1939 در 83 سالگی از دنیا رفت
بوروس فردریک اسکینردر سال 1904 در شهر سوسکوهانا واقع در ایالت پنسیلوانیا متولد شد اسکینر لیسانس خود را از کالج هامیلتون در نیویورک در رشته زبان انگلیسی ,درجه فوق لیسانس خود را در سال 1930 و درجه دکتری اش را در سال 1931از دانشگاه هاروارد دریافت کرد اسکینر زمانی که در هامیلتون بود با رابرت فراست شاعر بزرگ امریکایی اشنا شد فراست اسکینر را تشویق کرد تا نمونه ای از نوشته هایش را برای او بفرستد فراست سه داستان کوتاه از اسکینر را با نظر موافق ارزیابی کرد و اسکینر تصمیم گرفت نویسنده شود این تصمیم مایه یأس پدر اسکینر شد زیرا او خود یک حقوقدان بود و می خواست پسرش هم حقوقدان بشود.
اسکینر در نویسندگی موفق نبود سرانجام تصمیم گرفت در صنعت ذغال سنگ مشغول شود و به خلاصه کردن اسناد حقوقی پرداخت در حقیقت نخستین کتاب او که با همکاری پدرش نوشت درباره همین اسناد حقوقی بود و تحلیلی از تصمیمات شورای توافق صنعت ذغال سنگ نامیده شد .اسکینر بعد از نوشتن این کتاب به گرینویج ویلیج در نیویورک رفت و به مدت شش ماه مانند یک کولی دوره گرد زندگی کرد و بعد برای تحصیل روانشناسی وارد هاروارد شد در ان وقت دیگر علاقه ای به کارهای ادبی نداشت اسکینر پس از انکه در توصیف رفتار انسان از راه نویسندگی شکست خورد کوشید تا اینکار را از طریق روانشناسی انجام دهد و در این راه بسیار موفق تر بود .
اسکینر در سال های بین 1936 و1945 در دانشگاه مینه سوتا به آموزش روانشناسی پرداخت و کتاب رفتار جانداران را نوشت .اسکینر در سال 1945 به دانشگاه ایندیانا رفت و سرپرستی گروه روانشناسی را برعهده گرفت و در سال 1948 به دانشگاه هاروارد رفت و تا پایان عمرش در انجا باقی ماند.در یک بررسی انجام شده, مورخان روانشناسی در فهرست روانشناسان تمام طول تاریخ ,اسکینر را در ردیف هشتم و در فهرست روانشناسان معاصر او را در ردیف اول قرار دادند.
یکی از علاقه های اصلی اسکینر پیوند دادن یافته های ازمایشگاهی به مسایل انسانی بود کارهای او به ایجاد یادگیری برنامه ای و ماشین های اموزشی انجامید و مقاله علم یادگیری و هنر, اموزش ماشین های اموزشی,کبوترها دریک پلیکان , برنامه تحلیل رفتار ,داستان والدن 2 ,کتاب فراسوی ازادی و شأن از اثرات ماندگار اسکینر هستند.
زندگینامه لو ویگوتسکی
«یادگیری، چیزی فراتر از به دست آوردن قابلیت تفکر است. یادگیری عبارت است از به دست آوردن بسیاری قابلیتهای خاص برای فکر کردن درباره چیزهای مختلف.»
لو ویگوتسکی
لو ویگوتسکی در 17 نوامبر 1896 در شهر اورشا در ناحیه غربی امپراطوری روسیه به دنیا آمد. او در دانشگاه مسکو به تحصیل پرداخت و در سال 1917 در رشته حقوق فارغالتحصیل شد. او در دوران تحصیل دانشگاهیش به مطالعه موضوعات مختلفی چون جامعهشناسی، زبانشناسی، روانشناسی و فلسفه پرداخت. کار رسمی ویگوتسکی در زمینه روانشناسی در سال 1924 و هنگامی آغاز شد که او به مرکز روانشناسی مسکو پیوست و با آلکسی لئونتیف و الکساندر لوریا به همکاری پرداخت.
زندگی حرفهای ویگوتسکی لو ویگوتسکی نویسندهای پرکار بود و در یک دوره ده ساله، شش کتاب در زمینه روانشناسی منتشر کرد. علایق او بسیار متنوع بود امّا غالباً بر روی دو موضوع رشد کودک و آموزش تمرکز داشت. او همچنین موضوعاتی نظیر روانشناسی هنر و رشد زبانی را برای نخستین بار مطرح ساخت.
برخی از نظریههای مهم ویگوتسکی به قرار زیرند:
زندگی ویگوتسکی بسیار کوتاه بود و او در 11 جون 1934 در سن 38 سالگی به بیماری سل از دنیا رفت.
کمک به روانشناسی لو ویگوتسکی یک متفکر تاثیرگذار در حوزه روانشناسی محسوب میگردد و بسیاری از کارهایش هنوز در حال کشف شدن است. با وجودی که او همعصر اسکینر، پاولوف، فروید و پیاژه بود امّا کارهایش هرگز در دوران زندگیش به آن درجه از شهرت و برجستگی نرسید. بخشی از آن بدین دلیل بود که کارهای او مورد انتقاد حزب کمونیست قرار داشت و بدین خاطر، نوشتههایش به سختی در دنیای غرب قابل دستیابی بود. مرگ زود هنگام او در 38 سالگی نیز در گمنام ماندنش دخالت داشت.با وجود این، تاثیر و نفوذ کارهای ویگوتسکی پس از مرگش، به ویژه در حوزههای روانشناسی رشد و آموزش، روز به روز بیشتر میشود.
نظریه جان دیوئی
جان دیوئی، تفکر خلاق را در عملکرد تحلیلی آن به پنج مرحله تقسیم کرده است:
1. احساس به وجود مشکل.
2. مشخص کردن مشکل و تعیین حدود و تحلیل اجزای آن.
3. گردآوری معلومات از ابعاد مختلف که مربوط به مشکل است.
4. طرح چند فرضیه و از مجموع معلومات گردآوری شده که در حل مشکل دخالت دارند.
5. آزمایش فرضیات، یکی بعد از دیگری و اثبات یکی از آنها که بتواند پاسخگوی حل کامل مسأله و مشکل باشد.
6. تکرار تجربه موفق به تعداد زیاد و در نتیجه استنتاج قاعده عمومی از تجربهها(1).
منبع:جان دیوئی «اخلاق و شخصیت» ص 184 - 180 و با تلخیص: ترجمه مشفق همدانی، چ دوم، انتشارات فرانکلین، (انقلاب اسلامی امروز)، 1329.
ویلیام گلاسر -واقعیت درمانی
شرح حال
ویلیام گلاسر در سال 1925میلادی در شهر کلیولند ایالت اوهایو در کشور آمریکا متولد شد. تحصیلاتش را در همان شهر و در دبیرستان هایتس و سپس در موسسه تکنولوژی کیس و سرانجام در سال 1953میلادی در دانشکده پزشکی دانشگاه رزرو غربی به پایان رسانید.در نوزده سالگی موفق به اخذ مهندسی شیمی شد.در بیست و سه سالگی یک درجه ی روانشناسی بالینی گرفت و در بیست و هشت سالگی پزشک شد .دکتر گلاسر تا سال 1957 در لس /انجلس به عنوان روان پزشک کار می کرد .روش او در درمان جوانان بزهکار توجه گسترده ای را به خود جلب کرده است .
تجارب و فعالیت های گلاسر در مدرسه ی دخترانه ی ونتورا بود که باعث شد تا گلاسر واقعیت درمانی را شکل دهد . واقعیت درمانی نوعی روان درمانی است که درآن سعی می شود با توجه به مفاهیم واقعیت مسئولیت و امور درست ونادرست در زندگی فرد به رفع مشکلات او کمک شود. نظرات افراد موثر در نظریه ی واقعیت درمانی دانشمندانی چون آبراهام مازلو دکتر هارینگتون و دکتر پل دوبوآ بود .دکتر پل دوبوآ مهمترین فردی بود که افکارش مقدمه ای بر پیدایش واقعیت درمانی شد.
آثار مهم ویلیام گلاسر:
1-واقعیت درمانی:یک رویکرد جدید به روانپزشکی - روان درمانی(1965).
2-مدارس بدون شکست(1969).
3-جامعه ی در حال تکوین هویت(1975).
4-اعتیاد مثبت(1976)
5ایستگاه های مغز(1981)
6-نظریه ی انتخاب:یک روان شناسی جدید استقلال شخصی(1998).
7-مشاوره با نظریه ی انتخاب:واقعیت درمانی جدید(2000).
8-هشدار:روانپزشکی می تواند پرخطر باشد برای سلامت روانی شما(2003)
9-ازدواج بدون شکست
10-نوجوانان ناخشنود
11-هر دانش آموزی می تواند موفق شود
واقعیت درمانی وشکست
قسمت اعظم آموزش وپرورش فعلی ما روی شکست تکیه می کند. و تعدادی از دانش آموزان شکست می خورند تا زمانی که مدارسی را به وجود نیاورده باشیم که کودکان بتوانند از طریق استفاده منطقی وعقلانی از توانایی هایشان به موفقیت دست یابند, برای حل مشکلات عمده کشور کار مهمی انجام نداده ایم, لذا شاهد افزایش نا بسامان یهای اجتماعی خواهیم بودهیچ کس به اندازه افرادی که در مدارس کار می کنند از مشکلات کودکان شکست خورده آگاه نیست
بسیاری از این افراد پس ازقبول شکست خود, درحالت انفعال و کنا ره گیری به سر می برند, یا گاهی اوقات چنانچه اخیرا بیشتر مشاهده می کنیم علیه سیستمی که به نظرشان شانس موفقیت به آنها نداده طغیان می کنند شکست دارای انواع گوناگون نیست , تنها دونوع شکست وجود دارد وحتی این دو نوع نیزیعنی شکست در(مبادله محبت ) وشکست در(کسب احساس ارزشمندی ) به قدری وابسته ومربوط به یکدیگرندکه جدا جدا کردن آنها هم دشوار و احتمالا غیر طبیعی خواهد بود .
در نظریه واقعیت درمانی ، نیاز های اساسی عبارت اند از :
1. نیاز به مبادله عشق و محبت
2. نیاز به احساس ارزشمندی .
بچه ها در مدرسه شدیدا به محبت و عاطفه نیازمند هستند. نه تنها از جانب معلمان بلکه در بین خودشان نیز اینگونه اند فرد بزرگسالی که در زمان کودکی خود نتوانسته راه و رسم مبادله محبت را بیاموزد ، در همه دوران زندگی خود نیز شاگرد ضعیفی در مکتب محبت خواهد بود .
ارتباط مستقیم مدارس با دومین نیاز اساسی یعنی نیاز به احساس ارزشمندی بسیار بیشتر است . برای کسب این احساس معلومات و قدرت تفکر لازم است اگر کودکی به مدرسه رفته در تحصیل معلومات, فراگیری شیوه تفکر وحل مشکلات شکست بخورد بعید است که خانواده و اطرافیان او بتوانند شکست او را جبران کنند .
اگر فردی دوست داشتن ومحبت کردن را نیاموخته, بلکه همیشه آن را دریافت کرده باشد اغلب با شکست مواجه شده ومصداق بارزی از یک کودک بد عادت, لوس ونازپرورده خواهد بود واز اینکه مردم دنیا چون والدین نادانش با او رفتار نمی کنند حیران می شود مفاهیم محبت وارزشمندی, به قدری به هم نزدیک و وابسته است که می توان آن دو را درقالب یک واژه بهم پیوند داد واصطلاح هویت را به کار برد .
تنها نیازاساسی انسان نیاز به هویت است یعنی در اعتقاد به اینکه ما فردی متمایز از دیگران و همچنین شخص مهم و با ارزشی هستیم در قلمرو مدرسه محبت می تواند به عنوان بهترین نوع از احساس مسئولیت اجتماعی قلمداد شود.
اگر بچه ها احساس مسئولیت در قبال یکدیگر ، دلسوزی و توجه نسبت به هم و کمک به همدیگر را نیاموزندو هر کاری را فقط برای شخص خودشان انجام دهند نه به خاطر دیگران در این صورت مفهوم محبت کمرنگ و محدود می شود وقتی کودکان نتوانند نیاز های خود را در خانه برآورده کنند باید در مدرسه به دنبال آنها باشند.
اگر شخص نتواند از دو طریقه ی محبت و احساس ارزشمندی به هویتی دست یابد سعی میکند از دو راه دیگر یعنی بزهکاری و انزوا به این هدف نایل شود واین دو راه شخص را به هویت شکست می رساند
برای حرکت به سوی موفقیت باید بتوانند آنچه را ندارند در مدرسه بیابند ، ایجاد رابطه خوب با دیگران اعم از کودک و بزرگسال یکی از این نیازهاست به جای القابی چون « بی فرهنگ ، محروم ، از خود بیگانه ، منزوی ، بهتر است بگوییم منفعل!
شکست خوردگان در جامعه ما افراد تنهایی هستند راه های کسب موفقیت برای یک آدم تنها بسته است ، تنها راهی که فرارویشان گشوده : خشم ، ناکامی، رنج و انزوا است .افراد موفق روابط موفقیت آمیزی نیز با دیگران برقرار می کنند مدارس برای خذف یا لااقل کاهش قسمت اعظم تنهایی شاگردان در موقعیت منحصر به فردی هستند. مدارس در تلاش برای حل مشکلات خود به تفنگ های بزرگتر پناه برده اند محدودیت ها ، قوانین شدید ، تهدید ها و تنبیه ها بیشتر از این مقوله اند.
اصول واقعیت درمانی
· در گیر شدن و ارتباط عاطفی
· توجه به رفتار کنونی نه بر احساسات
· ت?کید بر زمان حال
· قضاوت ارزشی
· طرح ریزی
· تعهد نسبت به طرح تهیه شده
· نپذیرفتن هر گونه عذر وبهانه و امتناع از تنبیه
واقعیت درمانی می گوید : معلمان و شاگردان باید ارتباط عاطفی داشته باشند و در مسائل یکدیگر درگیر شوند اگر معلمان در کار با کودک شکست خورده مرتب یاداور شکست او باشند و ان را گوشزد کنند ، کودک همچنان در روند شکست باقی خواهد ماند.
طبق مفاهیم واقعیت درمانی باید متوجه باشیم احساسات گمراهمان نکند . افرادی که شکست می خوردند برای اصلاح رفتار خود روی احساسات تکیه دارند ولی افراد موفق به دلیل و منطق روی می آورند برای برقراری ارتباط گرم با شاگردان باید روی رفتار ت?کید کنیم دانش آموزان به معلمانی نیاز دارند که به جای موعظه کردن یا دستور دادن آنان را به ارزیابی رفتارشان تشویق نمایند .معلمانی که انها را در طراحی رفتار بهتر کمک کنند.وقتی کودک ارزیابی ارزشی انجام داده متعهد به تغییر رفتار خود می شود و این یعنی انضباط.مدارس و جامعه بیشتر از مجازات استفاده می کنند ولی مجازات کارایی ندارد.
تحمیل مدرسه
کودکان می فهمند که در مدرسه باید مغز خود بیش از همه برای حفظ کردن نکته ها بکار ببرند بد تر از آن حفظ کردن مطالبی که به دنیای ایشان ربطی نداردو این امر باعث نومیدی و دلسردی می شود .آموزش و پرورش بر روی حافظه ت?کید می کند و از تفکر غافل است
اگر بتوانیم تفکر را ارتقاء داده و تاکید روی حفظ کردن مطالب را حذف کنیم و ارتباط را بطور اساسی و واقعی افزایش دهیم ، دآنش آموزان را به سوی احساس رضایت مندی هدایت می کنیم
. ما باید به بچه ها بیاموزیم که در مورد موضوعات معما گونه ای که در مقابل خود دارند فکر کنند و از س?ال کردن نترسند در مرحله ی بعدی یعنی آموزش اتخاذ تصمیم ?قدرت پیگیری و اجرای آن را شروع کنیم اتخاذ تصمیم نیازمند توانایی احساس قدرت قضاوت خوب است و برای انجام هر تصمیمی به اعتماد به نفس احتیاج دارد . اعتماد به نفس به دست نمی آید مگر این که شخص آن را در مدرسه با موفقیت تجربه کرده باشد بخشی از ناتوانی در طراحی و پی ریزی تصمیم ها در آموزش و پرورش خالی از تفکر ریشه دارد
آموزش و پرورش متکی بر محفوظا ت
روشی که بیش از همه باعث ایجاد شکست در دانش آموزان می شود روش نمره دهی است. نمره خیلی بیشتر از موفقیت روی شکست تاکید می کند نمره ها در مدارس ابتدایی صحنه را برای شروع شکست در مراحل بعدی آماده می کند امروزه نمره ها مهم ترین بخش آموزش و پرورش است، تنها نمره های خوب قابل قبول بوده و همین است که افراد موفق را از شکست خورده درتحصیل جدا می کند نمره ها تا آن حد مهم اند که جانشین تعلیم وتربیت شده اند امروزه نمره ها بصورت ارزش اخلاقی درآمده اند نمره های خوب یعنی رفتار خوب و نمره های بد یعنی رفتار بد و متاسفانه این همبستگی بسیار زیاد است.
نمره ها جانشین یادگیری شده اند یک جانشین نمادین برای معلومات ، برگه امتحانی فرد از معلومات وی مهم تر است دغدغه نمره های خوب می تواند یک بیماری مضر برای کلاس درس باشد « ریچارد رینولد تحقیقات 1964 دانشگاه یوتا « بین نمره هایی که یک دانشجو در طب به دست می آورد با شایستگی و موفقیت وی در کار پزشکی تقریبا هیچ رابطه ای وجود ندارد»
دومین روشی که به تشکیل یک آموزش و پرورش ضعیف کمک می کند آزمون های عینی هستند که با حفظ کردن علوم ودرست پاسخ دادن انجام می شود
سومین روش نامناسب که در مراکز آموزشی به کار می رود منحنی بهنجاراست
چهارمین روش نامناسب آموزشی امتحانات با کتاب بسته است
پیشنهاد های دکتر گلاسر برای کاهش شکست
1. استفاده از کلاس های نا همگن
2. حذف نظام استاندارد نمره دهی
3. استفاده از بحث های کلاسی عاری از قضاوت و داوری
4. ارتقاء آموزش معلمان با شرکت در سمینار های باز آموزش و پرورش
5. گذراندن دوره کارآموزی دانشجو معلمان
کلاس ناهمگن چیست ؟
کلاس ناهمگن مرکب از شاگردان هم سن که در آن موفق ها و شکست خوردگان بالقوه با هم وجود دارند
مزیت کلاس ناهمگن چیست ؟
1. حذف تفکیک زود رس در مورد انواع شکست خوردگان بالقوه
2. باز گذاشتن راه ارتباط بین شاگردان موفق و شکست خوردگان بالقوه
3. حذف این عقیده از ذهن شاگردان و معلمان "کلاس های معینی زباله دانی یا کلاس شکست خورده هاست."
حذف نمره ها
گلاسر برای ارزیابی میزان پیشرفت شاگردان دو روش پیشنهاد می کند که در آن از نمره های سنتی استفاده نمی شود یک روش در شش کلاس ابتدایی و دیگری در شش سال بعدی .
طی شش سال اول هر سال شاگردان قبول می شوند تنها بر اساس سن در کلاس های نا همگن گروه بندی شده تا زمانی که کلاس ششم را به پایان برسانند مردودی وجود ندارد .به کار نامه نیازی نیست و جهت ارضای حس کنجکاوی و علاقه ی قابل درک والدین نسبت به پیشرفت فرزندشان گزارش کتبی آماده می شود و در آن ت? کید شده که دانش آموز چه می کند و در چه قسمتی به کار بیشتر نیاز دارد پیشنهادات لازم نیز ذکر می شود. در انتهای گزارش برای شاگردانی که کار فوق العاده انجام می دهند تشویقی (ف) وجود دارد که برای قدردانی از سعی و تلاش آنهاست. در سال دو بار چنین گزارشی برای والدین فرستاده می شود.
جلسه های کلاسی
· جلسه حل مشکل اجتماعی
· جلسه بحث آزاد
· جلسه بررسی آموزشی
جلسه های حل مشکل اجتماعی
از طریق به کار گیری هر کلاس به عنوان یک گروه حل مشکل بسیاری از مشکلات اجتماعی مخصوص مدرسه که برخی منجر به ت?دیب شاگردان می شود می توان مقابله کرد معلم و شاگردان می توانند مشکلات فردی و گروهی را از طریق بحث گروهی در کلاس درس حل کنند علاوه بر آن به پیشرفت تحصیلی نیز نائل آیند .
طرح هر گونه موضوعی آزاد است وخط کلی مباحثه باید همیشه در جهت حل مشکل هدایت شود و راه حل نباید شامل تنبیه یا جستجو برای یافتن مقصر باشد بلکه هدف کمک به افراد مس?له دار است تا شیوه های رفتار و عملکرد بهتری پیدا کنند.
جلسه های کلاسی برای بچه های کلاس های پایین تر باید کوتاه باشد(10تا30دقیقه)
با افزایش سن زمان جلسه نیز افزایش می یابد (30تا 45دقیقه)
جلسه های بحث آزاد
در این جلسه از بچه ها خواسته می شود راجع به هر مس?له ی مربوط به زندگی آنها که فکر شان را به خود مشغول کرده بحث کنند.در بحث ازاد معلم بچه ها را وادار می سازد فکر کنند و آنچه راکه می دانند با موضوع مورد بحث ارتباط دهند. کلاسی ارتباط برقرار کند فکر کند و موفق شود کمتر دچار مشکلات انضباطی خواهد شد.
جلسه های بررسی آموزشی
نوع سوم جلسه ی کلاسی یعنی بررسی آموزشی همیشه به طور مستقیم مربوط به آن چیزی است که کلاس می آموزد. این جلسه می تواند برای دستیابی به یک ارزیابی سریع به کار رود مبنی بر این که آیا روش تدریس در کلاس م?ثرند یا نه ؟
برای معلم اداره ی این جلسه سخت است به خاطر درگیر شدن وی در موضوع و عدم توانایی تشخیص نقطه ی کور آموزشی. جلسات بررسی آموزشی نباید برای نمره دادن یا ارزیابی شاگردان به کار برده شود و فقط در یابیم که دانش آموزان چه می دانند و چه چیزی را نمی دانند.
نکات مهم
1. برای برقراری ارتباط شاگردان در جلسه ای موفق چینش کلاسی دایره وار بیشترین ت?ثیر را دارد.
2. در این جلسات بچه ها لذت فکر کردن وگوش سپردن به نظرات دیگران را تجربه می کنند.
3. هیچ کس در این جلسه شکست نمی خوردو هر کس عقیده ای مستقل دارد.
4. مزیت دیگر جلسات کلاسی کسب اعتماد به نفس است .
وقتی مدارس برای فکر کردن و مباحثه پیرامون عقاید جاری ، زمان و فرصت کمی در اختیار دانش آموز می گذارند، محصلان بیشماری را می یابند که از تفکر دست برداشته و خارج از مدرسه فکر می کنند یا متمرد و سرکش شد.
علت عمده مشکلات مربوط به نظم ، مقررات و شکست ، آموزش و پرورش خالی از تفکر و متکی بر معلومات است که تا به حال نتوانسته در جهت گیری مطمئن اکثر مدیران و برخی مسئولان رده بالا نفوذ کند دانش آموزی که مهارتهای اساسی و ضروری را ، خواندن ،مکالمه ، نگارش و حساب یاد نمی گیرند در مدرسه شکست خورده ، شانس بسیار کمی برای موفقیت در زندگی دارند.
اگر یک کودک, صرف نظراز سابقه زندگی اش, بتواند در مدرسه موفق شود برای موفقیت در زندگی نیز شانس فوق العاده ای دارد این وظیفه هر کودک است که برای رسیدن در موفقیت در دنیا وغلبه بر توانایی های که او را احاطه کرده, تلاش کند .به همین نسبت جامعه نیز مسئولیت دارد نوعی سیستم تحصیلی را فراهم کند که درآن نیل به موفقیت نه تنها ممکن بلکه عملی باشد.
پیشنهاد های مطرح شده برای ایجاد رابطه ی عاطفی وارتباط مطالب و تفکر یک واقعیت در مدرسه است.
به امید بازگشت آموزش وپرورش به هدف اصلی واولیه.
هدف اولیه عبارت است از
"پرورش انسان اندیشمند خلاق سرزنده بانشاط و شجاع"
زندگی و نظریات اریک فروم
اریش فروم (Erich Fromm) از برجسته ترین نمایندگان مکتب روانشناسی اومانیستی است. زندگی اریش فروم در سال 1900 در شهر فرانکفورت / ماین آلمان متولد شد. در سال 1927 تحصیلات خود را در رشتة روانکاوی دانشگاه برلین به پایان رسانید. بین سالهای 1929 تا 1932 به عنوان استاد روانشناسی در دانشکدة علوم اجتماعی فرانکفورت تدریس کرد و در سال 1934 یعنی یک سال پس از به قدرت رسیدن نازیها در آلمان، راهی آمریکا شد. او در این کشور، در دانشگاههای معتبر نیویورک، کلمبیا و کلرادو به عنوان استاد روانشناسی به تدریس پرداخت. فروم تلاش نمود مکتب روانکاوی زیگموند فروید را سنجشگرانه مورد ارزشیابی قرار دهد و آن را گسترش بخشد. او خود را متوجه پرسشهای اجتماعی و فرهنگی ـ فلسفی روانشناسی اعماق نمود و بویژه تلاش ورزید پیش شرطهای روانشناسانه برای ساختارهای اجتماعی را مورد پژوهش قرار دهد. اریش فروم تحولات سیاسی و اجتماعی زادگاه خویش را در زمان تسلط هیولای فاشیسم به دقت زیر نظر داشت و رساله ها و جستارهای موشکافانه ای در تحلیل روانشناسی توده ای فاشیسم به نگارش درآورد. فروم در سال 1980 در تسین چشم از جهان فروبست. آثار اکثر آثار بزرگ فروم برای نخستین بار به زبان انگلیسی در آمریکا منتشر و سپس به زبانهای دیگر ترجمه شد. از آن میان می توان به موارد زیر اشاره کرد: - روانکاوی و دین - روانشناسی و فرهنگ - زبانهای فراموش شده - رسالت فروید - بودیسم و روانکاوی - جزمیات مسیحی - کالبد شکافی تخریب گرایی انسان اندیشه عشق اریک فروم به از جمله کسانی است که در زمینه عشق و مطالعه علّی و روانشناختی آن فعالیت بسیاری نموده است. تا جایی که یکی از قدرتمند ترین و بهترین تئوریهای روانشناختی را در مورد عشق مطرح میکند. وی در کتاب هنر عشق ورزیدن میگوید: "علت اینکه میگویند در عالم عشق هیچ نکته آموختنی وجود ندارد این است که مردم گمان می کنند که مشکل عشق مشکل معشوق است و نه مشکل استعداد . مردم دوست داشتن را ساده می انگارند و برآنند که مساله تنها پیدا کردن یک معشوق مناسب یا محبوب دیگران بودن است. هیچ فعالیتی، هیچ کار مهمی وجود ندارد که مانند عشق با چنین امیدها و آرزوهای فراوان شروع شود و بدین سان به شکست بینجامد." اریک به وضوح عشق ورزیدن را یک هنر میداند و میگوید: "اولین قدم این است بدانیم که عشق ورزیدن یک هنر است، همانطور که زیستن هنر است." اگر ما بتوانیم یاد بگیریم که چگونه میتوان عشق ورزید، باید همان راهی را انتخاب کنیم که برای آموختن هر هنر دیگر چون موسیقی، نقاشی، نجّاری، یا هنر طبابت یا مهندسی بدان نیازمندیم. فروم در کتاب خود به نام« انسان برای خویشتن» می نویسد: "شخص به طور اتفاقی مورد عشق ورزی قرار نمیگیرد بلکه نیروی عشق اوست که تولید عشق میکند." همانگونه که علاقه داشتن سبب مورد علاقه واقع شدن میگردد. مردم میخواهند از میزان مورد توجه بودن خود آگاه شوند اما فراموش میکنند که منشاء این توانایی و جوهر این کیفیت در توانایی آنها در عشق ورزیدن است. عشق ورزیدن به کسی، نشانه احساس توجه و مسئولیت به زندگی آن شخص چه از نظر فیزیکی و چه از لحاظ رشد و تکامل کلیه نیروهای انسانی وی میباشد. عشق ورزی با منفعل بودن و تماشاگر زندگی معشوق بودن سازگار نیست، بلکه مستلزم رنج کشیدن و احساس توجه و مسئولیت در راه رشد و تکامل اوست. جوهر عشق رنج بردن برای چیزی و پروردن آن است یعنی عشق و رنج جدایی ناپذیرند. آدمی چیزی را دوست میدارد که برای آن رنج برده باشد و رنج چیزی را بر خود هموار میکند که عاشقش باشد. فروم دلسوزی در راه عشق و رنج ناشی از آن را از عناصر اساسی عشق میشمارد. دلسوزی جنبه دیگری از عشق را به دنبال دارد و آن احساس مسئولیت است، انسان میخواهد از سهم فعل پذیرانه ی خود فراتر رود، طبیعی ترین و آسان ترین آنها دلسوزی و عشق مادر به مخلوق خویش (فرزند)است، اگر قبول کنیم که عشق به خود و دیگران در اصل پیوند دهنده اند، خود خواهی را که فاقد دلسوزی به دیگران است چگونه میتوان توجیه کرد؟ سومین عنصر عشق که فروم به آن اشاره می کند احترام است. منظور از احترام به معشوق احترام به فردیت و علایق اوست و پذیرفتن او به صورتی که هست و علاقه به رشد و شکوفایی او. اگر جزء سوم عشق وجود نداشته باشد احساس مسئولیت به آسانی به سلطه جویی و میل به تملک دیگری سقوط می کند. چهارمین عنصر عشق دانش است، دانش که زاده عشق است یعنی نفوذ به اعماق روح و روان معشوق و شناخت او و آگاهی از انگیزه ها و احساسات درونی و واقعی او. فروم می خواهد بگوید دانش واقعی به معشوق هنگامی میسر است که انسان بتواند خود خواهی را قربانی کند یعنی نفس اماره خود را از میان بردارد تا فاصله بین عاشق و معشوق از میان برداشته شود و امکان یکی شدن آنها فراهم گردد. نهایتا فروم عشق را اینگونه تعریف می کند: "عشق عبارت است از رغبت جدی به زندگی و پرورش آنچه که به آن مهر می ورزیم، آنجا که این رغبت وجود ندارد عشق هم نیست." شخصیت اقتدارگرا فروم در در تحلیل و بررسی موشکافانه نقش اقتدارگرایی در جامعه را مورد بررسی قرار داده است. او با تکیه بر دیدگاه کانتی از فلسفه روشنگری، به تفکیک میان انسان این عصر به مثابه ذات خردگرایی که خود را از نابالغی معنوی رها می سازد و خطر کرده و مسوولیت آزادی خویشتن را پذیرا می شود و انسان نابالغی که کماکان به گردن مرجع اقتدار دیگری می آویزد تا مسوولیت تصمیم گیری مستقل را نداشته باشد، دست می زند. فروم با دقت علل روانی این نابالغی را مورد بحث قرار می دهد و بر خلاف تصور عمومی نشان می دهد که میان شخصیت اقتدارگرای فعال و کنشگر یا به تعبیر خود او مرجع اقتدار دگرآزار (سادیست) و شخصیت اقتدارگرای منفعل و کنش پذیر یا خودآزار (مازوخیست) به رغم تفاوت ظاهری، پیوند تنگاتنگی وجود دارد. فروم خاطر نشان می سازد که هر دو گونه شخصیت اقتدارگرا دارای خصوصیات مشترکی هستند که همانا عدم بلوغ معنوی و هراس عمیق درونی است. او در عین حال تفاوت میان اقتدارگرایی خردگرایانه و خردگریزانه را به روشنی تصویر می کند. چند گفتار از اریش فروم - آنچه در خدمت حیات قرار گیرد خیر و آنچه در خدمت مرگ قرار گیرد شر است. - عشق به زندگی بیشتر در جامعه ای پرورش می یابد که در آن امنیت، عدالت و آزادی برقرار باشد. - امنیت به معنی مورد تهدید قرار نگرفتن شرایط اسا سی مادی برای یک زندگانی آبرومندانه است. - عدالت به معنی هیچکس نتواند هدف مقاصد دیگران واقع شود. - آزادی به معنی هر کس بتواند در جامعه عضوی فعال و مسول باشد. - عشق نیروئی است که تولید عشق میکند. - ناتوانی عبارت است از عجز در تولید عشق.
فروم تاکید می کند که منش فرد از تاثیر فرد از تاثیر و نفوظ فرهنگی و نه از موجبات و نیروهای موثر درونی ، شکل می گیرد .وی پنج طرح شخصیتی راتوصیف می نماید :
· - پذیراReceptiveکه به حمایت از دیگران متکی است .
· - بهره کش Exploitativeکه با اعمال قدرت و زورگویی و یا سود بردن از تزویر و حیله به مقاصد خود می رسند
- سودا گرMarketingملاک توفیق در نظر او ثروت است و مردم از دید او کالاهایی برای داد و ستداند.
- محتکر hoarding( تملک طلب ) که اساس بنیاد امنیت را بر پایه اندوختن بی حساب و نگاه داشتن همه چیز می پندارند .
- سازنده Productive( مولد ) که تمام نیرو و توان خویش را در عشق و خلاقیت به کار می برد و هم از این رو به کمال رشد نائل می شود .