مراحل رشد کودک
رشد اجتماعی
رشداجتماعی تکامل روابط اجتماعی است و مستلزم هماهنگی با گروه اجتماعی و پیروی از هنجارها وسنت های آن است. احساس وحدت با گروه اجتماعی، درک روابط متقابل میان اعضای آن وهمکاری با دیگران از دیگر ملزومات رشد اجتماعی است. بقای کودک در ابتدا وابسته به دیگران و تماس آنان با وی است. کودک پس از تولد ودر سال های نخست زندگی کاملا متکی به دیگران است. با افزایش سن، میزان اتکای کودک به دیگران کاهش می یابد. اما با این وجود، این نیازها همچنان باقی است وکودک بدون تماس با دیگران قادر به ادامه زندگی نیست. رشد اجتماعی کودک چه از حیث نوع رفتار اجتماعی وچه ازحیث نوع معاشرتی که برای خود انتخاب می کند، فرایند منظم و پیوسته است. برای نمونه کودکان درسن مشخصی از بیگانگان خجالت می کشند، یادر سنی دیگر تمایل شدیدی به آمیزش با کودکان دیگر از خود نشان می دهند ودر مرحله دیگری از زندگی، علاقه ی خاصی به معاشرت با کودکان جنس مخالف خود دارند. کودک 2ساله درعین حال به تنهایی به بازی می پردازد، تمایل شدیدی به تقلید از بزرگتران را دارد. کودک 2 تا5 ساله نه تنها مانع از دست زدن دیگر بچه ها به اسباب بازی هایش می شود، بلکه خود بازیچه های آنان را می رباید واز معاشرت با آنان خودداری می کند. در 3 سالگی کودک به تدریج به بازی های گروهی علاقه مند می شوند، در 4 سالگی رفته رفته تحت تاثیر گروه قرار می گیرد. این کیفیت به شکل آگاهی از عقاید دیگران وخود نمایی است.
کودک خردسال در ابتدا فاقد احساسات اجتماعی است، اما در مرحله بعد براثر سازگاری اجتماعی، مقام خود را درمیان گروه بیشتر کرده و به بازی های گروهی کم وبیش منظم می پردازد. در مرحله سوم از رشد اجتماعی، کودک با برقراری روابط گروهی، از زندگی اجتماعی لذت می برد. دراین مرحله کودکان با تشکیل گروه های مستقل و انتخاب نام برای آنها، از دخالت وسرپرستی بزرگتران آزاد می شوند. دراین دوره از 6 سالگی تا نزدیکی های نوجوانی، مقدار مراودات اجتماعی گروه افزایش می یابد.
پژوهش های انجام شده درباره سازگاری اجتماعی کودکان، برخی عوامل موثر در شیوه رفتار اجتماعی را مشخص ساخته است. برای نمونه فرزندان خانواده های مرفه که از شرایط مساعدی برای رشد جسمی وذهنی برخوردارند در سازگاری اجتماعی موفق تر از فرزندان خانواده های فقیر هستند. لازم به ذکر است که شیوه های برخورد کودک با گروه هایی که در آینده با آنها سروکار خواهد داشت به طور مستقیم به تجارب اخذ شده از محیط اجتماعی خانوادگی بستگی دارد.
رشد عاطفی
درباره تحول عاطفی در کودکی می توان اظهار داشت که به موازات پدیدار شدن عملکردهای رمزی، امکانات تجسم کردن نظام رمزها ونشانه ها و همچنین مبادلات فکری بین فردی ازطریق زبان - شکل اجتماعی شده ی کنش رمزی - جنبه های عواطف اجتماعی وشهودی درشکل احساسات اجتماعی ابتدایی ونخستین احساس های اخلاقی متجلی می شوند. ازنظر تحول عاطفی باید به این نکته اشاره کرد که بین کنش های عاطفی وعملکرد شناختی همگامی یا توازن تنگاتنگی وجود دارد.
جدا کردن رشد عاطفی و اجتماعی دراین دوره از زندگی، کار آسانی نیست و روان شناسان برای سهولت این کار را انجام می دهند. حالات عاطفی کودک ابتدا به احساس آسایش و عدم آسایش محدود می شود، یعنی زمانی که تغذیه ی کودک با تاخیر روی می دهد یا خیس باشد، برانگیخته می شود و واکنش های عاطفی در کودک مشخص می شود. از زمانی که کودک درمی یابد وجود مادر برای ارضای نیازهایش ضروری است، اولین زمینه های آگاهی از عوامل اجتماعی نیز شکل می گیرد. به این ترتیب کمتر می تواند زمینه های عاطفی را به طور جداگانه مورد بررسی قرار داد.
در3 یا 4 ماهگی هیجان های خوشایند کودک به صورت شادی، خنده و صداهای مخصوص در مقابل محرک های مطبوع دیده می شود. یک کودک طبیعی 3 تا 6 ماهه در مقابل چهره مادر یا افراد غریبه ویا حتی ماسک ومترسک لبخند می زند. در اواخر سال اول زندگی، پاسخ عاطفی ترس گاه به صورت اضطراب کلی وگاه به صورت وحشت از غریبه، ترس از جدا شدن از مادر وترس از صدای بلند به وضوح دیده می شود که به تدریج ازبین می رود. دراین مرحله از رشد وجود مادر نه فقط به عنوان یک پرستار، بلکه ازاین نظرکه در رشد همه جانبه کودک در ابعاد مختلف جسمی، عاطفی و فکری موثر است، اهمیت پیدا می کند.اگر نیازهای کودک به موقع برطرف شود و والدین عواطف واقعی خود را به کودک نشان دهند وکودک دریابد که صمیمانه دوستش دارند واز او حمایت می کنند، احساس امنیت، آرامش واطمینان پیدا می کند. تحقیقات مختلف انجام شده در مورد حیوانات وانسان موید این مساله است.
رشد شناختی (ذهنی)
حدود پایان 2 سالگی، مرحله جدیدی در رشد ذهنی کودک آغاز می شود که ویژگی های عمده آن تسلط بر نمادهاست، یعنی کودک می تواند از این به بعد از نمادها به جای اشیا استفاده کند که ازاین طریق توانایی انجام دادن عملیات ذهنی بعد فراهم می شود. از گونه ای استفاده از نمادها استفاده از کلمات به جای اشیا و گسترش زبان است. تکلم کودک دراین مرحله کاملا خودمدار است، زیرا کیفیت استفاده از نمادها بستگی به تجارب شخصی کودک دارد. کودکان مختلف بسته به شناختی که از اشیا دارند، معانی گوناگونی از آنها به دست می آورند. تسلط بر نمادها به کودک اجازه می دهد تا آنچه را قبلا به صورت حسی وحرکتی انجام می داده است، اکنون به طور ذهنی بکار برد.
باید دانست که براساس نظام پیاژه دراین سطح با کودکی سروکار داریم که در مرحله ی پیش عملیاتی است، یعنی دراو شکل گیری عملیات منطقی عینی گام بر می دارد، بی آنکه بتواند از عهده ی انجام دادن آن به طور کامل برآید. اما به موازات این فعالیت، کنش نمادی یا رمزی در کودک گسترش می یابد و امکان تجسم اشخاص غایب و مکان و رویدادهای دوراز نظر را برای وی فراهم می سازد وکودک می تواند برمبنای این تجسم ها به استدلال بپردازد.
کنش نمادی در شکل زبان، در شکل تقلید در غیاب الگو ودر شکل بازی رمزی متجلی می گردد و فکر کودک را از انعطاف بیشتری برخوردار می سازد.
در مجموع گسترده پیش عملیاتی را بایدازیک سو فرصت شکل گیری ابزارهای جدید ذهنی یعنی ظرفیت تجسم وشکل گیری تصویر ذهنی و بروز ظرفیت های مبتنی بر کنش نمادی یعنی زبان، تقلید معوق وبازی رمزی دانست واز سوی دیگر پیشرفت درجهت کسب ظرفیت های شناختی مقدماتی.
بررسی هایی که درباره تحول حافظه کودک به عمل آمده اند نشان می دهند که دراین سطح بازشناسی درکودک خوب ولی یادآوری از تحول کمتری برخوردار است.
در قلمرو زبان خزانه لغات کودک از آغاز این دوره به سرعت غنی تر می شود وبه رعایت دستور زبان بهبود قابل ملاحظه ای برخوردار می گردد.
فکر رمزی در قالب بازی های رمزی در گستره فکر تجسمی ودرکنار شکل گیری زبان به شکل روان بندی رمزی آغاز می شود وامکان بیان آسان و دلخواه افکار وخواسته های کودک را فراهم می آورد، بازی رمزی دراین سطح گسترش می یابد وبه قله می رسد.
از 6 تا 12 سالگی دگرگونی های شناختی مهمی به وقوع می پیوندد، ظرفیت تمرکز ذهنی کودک مدام از استحکام بیشتری برخوردار می گردد. کودک مطمئن تر، پایدارتر وگزینشی تر به امور می نگرد. کودکان دراین سنین توانایی آن را دارند که بخش های مهم تر یک تکلیف را درک کرده ویا در موقعیت های دوپهلو امکاناتی را برگزینند که به حل مشکل کمک می کنند.
باید خاطر نشان ساخت که دراین سطح منطقی که کودک به آن دست می یابد منطقی است که از چارچوب عینی خود جدا شدنی نیست، یعنی منطق عینی است وبه حضور مادی اشیایی که درباره آنها اعمال می شود وابسته است. به عبارت دیگر، کودک نه تنها تا زمانیکه اشیا را لمس نکند ودرآنها دخل وتصرف نکند نمی تواند به صورت منطقی استدلال کند، بلکه در برابر قضایای ساده ی لفظی، حتی درسطح عینی، هنوز به طور کلی در استدلال در می ماند.