من همسر دوم بودم و چاره ای نداشتم
زمین یخزده و لیز بود، ولی برای من که می خواستم دقایقی دیگر خودم را زیر یک ماشین پرتاپ کنم و از این زندگی سراسر رنج خلاص شوم، فرقی نمی کرد که بشدت زمین بخورم. سرم را به طرف راست گرداندم. باد سردی به صورتم خورد. ماشینی از دور می آمد. نور چراغهایش هیچ امیدی را در دلم زنده نمی کرد. جز به مرگ به چیز دیگری فکر نمی کردم، البته تنها نگرانی ام دخترک چهار ساله ام -شیرین- بود که او را به عمه اش سپرده بودم و نمی دانستم بعد از مرگم چه بلایی سرش می آید. ماشین که نزدیکتر شد، خیز برداشتم، اشهدم را گفتم و ناگهان خودم را جلوی ماشین انداختم. محکم به آسفالت سرد و خیس خوردم و صدای گوش خراش ترمز ماشین را شنیدم، اما گذشتن چرخ های آن را از روی بدنم احساس نکردم. یعنی به همین راحتی و بدون درد مرده بودم؟اما نه...بدنم داغ بود، نفس می کشیدم و هنوز می توانستم بخاری را که از بیرون آمدن نفسهایم درست می شد،ببینم. راننده از ماشین بیرون آمد و سراسیمه خود را به بالای سرم رساند و گفت:
خانم،خانم...این چه کاری بود که کردی؟ نزدیک بود مرا و خودت را بدبخت کنی... پاشو...پاشو... پاشوببینم...
سر که برگرداندم ماشین را دو – سه متر آن طرفتر دیدم. پس نقشه ام نگرفته بود. زور به وسط خیابان پریده بودم و نتوانسته بودم مرگ را به آغوش بگیرم. مرد که سی و هفت-هشت سال بیشتر نداشت، گوشه آستینم را کشید و گفت:
پاشو خانم، پاشو الان مردم جمع می شوند و فکر می کنند واقعاً من به شما زده ام.
بلند شدم. مانتو و دستهایم خیس شده بود. لجم گرفته بود در ماشین را باز کرد و گفت:
بنشین توی ماشین گرم می شوی. بخاری روشن است.
بی اراده حرفش را پذیرفتم و روی صندلی جلو نشستم و دستهایم را مقابل بخاری گرفتم. در یک لحظه گرمای دلپذیری به بدنم دوید و از اینکه می خواستم خودم را بکشم، خنده ام گرفت، اما این فقط برای یک لحظه بود و دوباره آرزو کردم ای کاش می مردم. مرد راه افتاد و گفت:
خدا را شکر که خیابان خلوت بود و کسی متوجه نشد.حوصله دردسر ندارم. خب، شما که جوانی و هزار آرزو داری، چرا می خواستی خودت را بکشی؟
جوابش را ندادم،حرفی برای گفتن نداشتم.نیم نگاهی به من انداخت و گفت:
حداقل به خاطر دردسری که می خواستی برایم بتراشی حرف بزن!می دانی اگر تو را زیر می گرفتم چی مشد؟ تو خلاص می شدی و من زندانی...آخر باید چه طوری ثابت می کردم که تو می خواستی خودت را بکشی؟
نگاهش کردم و گفتم: فکر اینجا را هم کرده بودم. سپس از جیب مانتویم نامه ای را درآوردم و گفتم:
توی این نوشته ام که قصد خود کشی داشته ام و راننده مقصر نیست.
لبخندی زد و گفت:
یعنی واقعاً می خواهی خودت را بکشی؟اخر چرا؟
خب حداقل سرگذشتت را برایم تعریف کن، بعد خودم تو را میکشم. این بار وقتی خودت را جلوی ماشینم پرت کردی اصلاً ترمز نمی کنم.
از لحن حرف زدنش خنده ام گرفت وآرام گفتم؟
واقعاً...؟
مکثی کرد و در حالی که لبخندی تحویلم می داد، گفت؟
اگر انگیزه ات قوی بود و هیچ راه حلی جز خودکشی نداشتی، آره...خب، حالا بگو ببینم چرا از زندگی سیر شده ای؟
و من بدون اینکه روبه رو را نگاه کنم چشم به دستهایم دوختم و گفتم:
پنج سال قبل وقتی فقط هفده سال داشتم به اصرار پدر و مادرم با جبار ازدواج کردم. او دوازده سال از من بزرگتر بود.یکی- دو سال اول زندگی مشکل چندانی نداشتیم، جز اینکه غیبت های طولانی او مشکوک بود. گاهی می رفت و ده- پانزده روز پیدایش نمی شد. دخترم که بدنیا آمد، سعی کردم دلگرم تر با جبار ادامه بدهم، اما یک روز خبر آوردند که او را دستگیر کرده اند. جبار عضو یک گروه قاچاق مواد مخدر بود و در دادگاه به بیست سال حبس محکوم شد . به انتظار او ماندن جایز نبود، بنابراین تقاضای طلاق دادم و مهریه ام را بخشیدم و خلاص شدم. غافل از اینکه این تازه اول بدبختی های من است. یک زن جوان بیست ساله با یک دختر دو ساله پیش هیچکس جا نداشت. مردم هر روز شایعه جدیدی درست می کردندتا آنجا که مرا هم قاچاقچی جلوه دادند. این حرف ها باعث شد هیچ کس برای خواستگاری از من قدم جلو نگذارد، مگر آدم های مسن یا هوسباز.
پدر مادرو هر روز به من فشار می آوردند که تکلیفم را روشن کنم. نه حوصله مرا داشتند، نه حوصله دخترکم را. جلو چشمم او را کتک می زدند و من نمی توانستم حرفی بزنم. جرات نداشتم پایم را از خانه بیرون بگذارم تا اینکه چند وقت قبل پدرم بعد از کلی مقدمه چینی گفت:
آقا رئوف از تو خواستگاری کرده...درست است که سنی از او گذشته، اما دنیا دیده و سالم است و می تواند سایه سرت باشد.
از تعجب نزدیک بود شاخ در بیاورم. آقا رئوف بقال سر کوچه مان است و حداقل سی سال از من بزرگتر است، یعنی تقریباً همسن پدرم.
پدر، آخر من کجا و آقا رئوف کجا ؟
دهانت را ببند دختر! تا آخر عمر که نمی توانی بی شوهر بمانی؟
دلم را به دریا زدم و با خود گفتم شاید ازدواج با آقا رئوف از ماندن در خانه پدر و تحقیر شدن بهتر باشد، اما وقتی رضایتم را اعلام کردم، پدرم گفت:
راستی، او تو را بدون دخترت می خواهد.
پس شیرین را چکار کنم؟
نمی دانم...تحویل خانواده پدرش بده! مگر نمی گویی عمه وکوچکش او را خیلی دوست دارد؟
اما...او پاره تن من است. او دختر من است. اگر سایه مادر بالا سرش نباشد معلوم نیست توی این جامعه چه بر سرش بیاید...
اما پدرم فقط حرف خودش را می زد. او می خواست زودتر از دست من خلاص شود. این بود که تصمیم گرفتم خودم را از این زندگی تلخ و طاقت فرسا نجات دهم...شیرین را به بهانه اینکه به مسافرت چند روزه می روم به عمه کوچکش سپردم و...
راننده ماشین که حالا می دانستم مهندس است و نامش مهرداد، گفت:
با مرگ می خواستی خودت را نجات دهی؟، خب، آن وقت تکلیف شیرین چی می شد؟ آهی کشیدم و گفتم ؟
چار? دیگری هم داشتم؟
آره همه درها که بسته نیست..مثلاً
حرفش را ادامه نداد. ماشین را کنار خیابان پارک کرد و دو لیوان شیر کاکائو داغ خرید و دوباره پشت فرمان نشست. یکی را به دست من داد و گفت:
مثلاً می توانی با یک ازدواج موقت فکر کنی و وقتی از طرف مقابل شناخت کافی به دست آوردی، به عقد دائم او در بیایی.
جرعه ای از شیر کاکائو را نوشیدم و گفتم:
نه، ازدواج موقت یعنی در به دری...تا به حال نشنیده ام چنین ازدواج هایی ختم به خیر شده باشدو در حالی که لیوان یک بار مصرف را در مشتش می شکست گفت:
ببین...راستی اسمت چی بود؟
سودابه...
ببین سودابه... من مجبورم در ماه چند روز به خاطر ماموریت به تهران بیایم.من زن و بچه دارم. از زندگی ام هم راضی ام...اما به خاطر خدا راضی ام با تو به طور موقت ازدواج کنم، به این شرط که برایت آپارتمانی اجاره کنم و خرجی ات را هم بدهم و در ماه چند روز پیش تو باشم.
فکر کردم و گفتم:
این وضع تا کی ادامه پیدا خواهد کرد؟
تا وقتی که تو بخواهی و قبول کنی به عقد دائم من در بیایی.
با خوشحالی گفتم:
دخترم را هم قبول خواهی کرد؟
آره...
اما خانواده ام با عقد موقت راضی نیستند.
به محضردار پول می دهم و می گویم نقش بازی کند و طوری وانمود کند که انگار به عقد دائم هم در آمده ایم...کاری به کار اینها نداشته باش!
و من احمق هم پذیرفتم...
مهرداد فقط دو ماه کرایه آپارتمان را داد و خرجم را کشید و بعد از آن انگار از من سیر شد که گفت:
بهتر است کاری دست و پا کنی، چون می ترسم حقوقم برای دو خانواده کفاف ندهد.
به این نیت که کمک خرج او باشم دنبال کار گشتم و در یک شرکت خصوصی به عنوان منشی مشغول شدم، اما حقوقم به اندازه ای بود که می توانستم پول مهد شیرین . کرایه ماشین و نهار را بپردازم، در حالی که مهرداد توقع داشت کرایه خانه را هم من بدهم.
خب، اگر قرار باشد کرایه خانه را هم بدهم، چه احتیاجی به تو دارم؟
مهرداد خندید و گفت:
من سایه سرت هستم.تا موقعی که می دانند شوهر داری جرات نمی کنند چپ نگاهت کنند. مثل اینکه فراموش کرده ای از دست خانواده ات و اطرافیان می خواستی خودت را بکشی...
مدتی دندان به جگر گذاشتم تا اینکه از مهرداد بار دار شدم. او خیلی ناراحت شد و گفت:
بچه را سقط کن!
چرا؟ مگر تو قصد ازدواج دائم با مرا نداری؟
نه...چون راستش وقتی خوب فکر کردم، دیدم امثال تو در همین تهران فراوانند و من برای اینکه ثواب بیشتری ببرم می توانم چند نفر دیگر راتحت پوشش خود بگیرم. ازدواج موقت بهترین راه است. بعضی زنان بیوه و مطلقه فقط حاضرند سایه یک مرد بالا سرشان باشد. نه توقع خرجی دارند و نه آپارتمان...
حالم از تو بهم می خورد وهرداد...برو گم شو!
و او رفت، بدون اینکه حتی کوچکترین آدرسی از او داشته باشم . بچه ام به دنیا آمده...مهلت عقد موقت به پایان رسیده و من مانده ام و یک بچه بی شناسنامه...نمی دانم...نمی دانم چه کنم؟... ای کاش ان شب مهرداد کمی دیرتر ترمز گرفته بود و من زیر چرخ های ماشینش له شده بودم. کاش از او بچه دار نمی شدم.
نظری? روانشناسی این ماجرا:
هر مشکلی هر چند سخت راه حلی دارد که با تکیه بر عقل و تدبیر و با مشورت می توان به آن رسید. سودابه به جای اینکه مشکل خود را ریشه یابی کند و در پی حل منطقی ان بر آید ، شتابزذه و احساسی تصمیم گرفت و بدترین راه یعنی خود کشی را انتخاب کرد که نه از لحاظ شرعی و نه از لحاظ اجتماع پسندیده است. سودابه در مرحله دوم نیز شتابزده عمل کرد و بی هیچ فکری به عقد موقت مهرداد درآمد و با صحنه سازی، خانواده خود را فریب داد. کسی که راه درست و صحیح را برای حل مشکلات انتخاب نمی کند، نباید انتظار موفقیت داشته باشد.
موسیقی درمانی و تاثیر آن در درمان بیماریها
در دنیای پرشتاب امروز، دنیایی که بدخوابی، استرس و سبک زندگی شتاب زده امری عادی محسوب میشود، "موسیقی درمانی" و به عبارتی دیگر بهکارگیری موسیقی برای بهبود موقعیتهای مختلف، رویکردی بسیار جالب میتواند باشد.
موسیقی درمانی یکی از جلوههای کاربردی موسیقی در زندگی عموم است و آشنایی با این رشته میتواند استنباط و انتظار عموم از موسیقی را ارتقاء بخشد و ذهن را به سوی کاربرد گسترده آن متوجه کند.
ارتقای درک علمی از موسیقی و ترمیم فرهنگ شنیدن موسیقی باعث میشود درک موسیقی از گردونه محدود احساس فراتر رود و بر فضای گسترده و فکورانه آن افزوده شود به گونهای که فرد موسیقی را عمیقا بفهمد و به خوبی در اختیار گیرد.
موسیقی درمانی در درمان افرادی که دچار ناتوانیهای مختلفی از جمله عقب ماندگی ذهنی، تاخیر یافتگی رشدی، معلولیت جسمی، بیماری روانی و دیگر مشکلات بودهاند، نتیجه موفقیتآمیزی داشته است.
موسیقی درمانگر، اهداف و مقاصد را بر اساس نیازهای خاص درمانجو دنبال میکند و برای پیشبرد این اهداف از شیوههای گوناگونی استفاده میشود برای مثال، آواز خواندن میتواند به افراد مبتلا به بیماری آلزایمر کمک کند تا حافظه دراز مدت خود را به کار اندازند.
نواختن آلات موسیقی با همسالان یا فرد یا افراد درمانگر، میتواند مهارتهای میان فردی و یا قدرت برقراری ارتباط با دیگران را افزایش دهد و کارکردهای اجتماعی را بهبود بخشد. از همه مهمتر اینکه افراد احساساتشان را در روشی مطمئن و لذتبخش بوسیله نواختن موسیقی، گوش کردن به موسیقی و حرکات موزون و هماهنگ با موسیقی بیان میکنند.
موسیقی میتواند استرس را کاهش دهد. به عنوان مثال، برای مقابله با هراس از صحبت در مقابل دیگران و ترس از روبرو شدن با شخصیتهای با نفوذ میتوان از واکنشهایی که با موسیقی راک تهییج شده است استفاده کرد.
طبیعی است که سلیقه شخصی روی عکسالعمل شنونده نسبت به موسیقی، اثر دارد از این رو باید برای استفاده بهینه از موسیقی درمانی جهت کاهش تنش و استرس، سلیقه شخصی افراد در نظر گرفته شود.
هرچند استفاده از موسیقی آرامبخش یا محرک میتواند در موارد مختلف مفید باشد، اما در عین حال موسیقی دارای ظرایفی است که عکسالعملهای پیش بینی نشدهای را در بعضی افراد بیدار میکند.
به عنوان مثال موسیقی ریتمیک آرام که در موارد عادی نوعی موسیقی آرامبخش محسوب میشود میتواند برای در بعضی شنوندهها احساسی غریب و یا ترس آور ایجاد کند.
دکتر "علی زادهمحمدی" رئیس انجمن موسیقی درمانی ایران در تعریف موسیقی درمانی میگوید، "موسیقی درمانی، استفاده تجویز شده و سازمان یافته از موسیقی یا فعالیتهای آن برای تغییر حالات ناسازگار زیر نظر موسیقی درمانگر برای کمک به مراجعین در رسیدن به اهداف درمانی است."
این متخصص موسیقی درمانی میگوید موسیقی درمانی وسیله سرگرمی و بازی نیست بلکه عامل اصلاحکننده تجویز شدهای است که به بهبود سازگاری رفتار و حالات کمک میکند.
در پنجاه سال گذشته تحقیقات بسیار زیادی انجام شده است که نشان میدهد موسیقی روی بسیاری از بیماریها از جمله ناراحتیهای تنفسی، بیماریهای قلبی، دردهای کلیوی، بیماریهای کودکان، ناراحتیهای قبل و بعد از جراحی، دردهای زایمان ، کما، سوختگی و عوارض سرطان اثر دارد.
بیشتر مادران هنگام بارداری نگران وضعیت خود هستند این نگرانیها اگر چه بیشتر در اثر خیال و تصورهای شخصی است اما از تنش و نگرانی آن نمیتوان چشمپوشی کرد و خواهناخواه مادر را دچار ناآرامی میکند.
پزشکان برای تقویت آرامش مادران همواره روشهای غیردارویی را توصیه میکنند روشهایی که کمک میکند تا از تشویش و نگرانی مادر کاسته شود که تمرینهای "تن آرامی" ? Relaxation?از جمله مهمترین این روشها است.
دکتر زادهمحمدی در این خصوص میگوید استفاده از موسیقی آرامبخش همراه با تمرینهای تنآرامی توام با تصور هدایت شده، روش رایجی برای تقویت آرامش مادران است.
خواندن ترانهها و انجام بعضی از تمرینها موجب میشود که مادر آرامش پیدا کرده و خاطره مثبتی از اتاق عمل دریافت کند.
به گفته کارشناسان، موسیقی در درمان برخی از بیماریهای روانی، افسردگی، میگرن، سردردهای عصبی واضطراب موثر است.
اوج انتقال احساسات و تاثیرات در موسیقی نهفته است و یک موسیقی واقعی و خوب میتواند بر لایههای وجودی فرد اثر بگذارد و به زندگی انسان معنا و جهت ببخشد.
برخی آزمایشها نشان داده است افرادی که بعد از عمل جراحی برایشان موسیقی پخش میشود، تحمل درد بیشتری دارند و برای تسکین درد خود کمتر تقاضای مسکن میکنند.
دکتر "غفار ملک خسروی" روانشناس و دبیر انجمن موسیقی درمانی نیز با اشاره به این که اضطراب و افسردگی پایه و اساس بسیاری از بیماریهای جسمی و روانی هستند، گفت بر اساس تحقیقات مختلفی که تا به حال صورت گرفته، با استفاده از موسیقی درمانی و تمرین تنآرامی استرس و افسردگی کاهش مییابد و در پی آن از شدت بیماریهای جسمی و روانی فرد هم کاسته میشود.
وی میگوید در مورد بیماریهایی همچون میگرن که ارتباط مستقیمی با میزان اضطراب و استرس وارده به افراد دارد، با کمک موسیقی میتوان در جهت کاهش استرس و در نتیجه کاهش شدت دردهای میگرنی گام برداشت.
زمانی که انسان درد دارد آستانه تحمل او پایین میآید و به عبارتی حساستر میشود در اینجا موسیقی و تمرین تن آرامی میتواند منجر به ایجاد آرامش در فرد شود.
به گفته این متخصص موسیقی درمانی تاکید بر این نکته مهم است که موسیقی به تنهایی کار درمانی نمیکند بلکه به عنوان یک روش حمایتی، در بالا بردن کیفیت سلامت روانی و جسمی افراد کمک میکند.
به کار بردن موسیقی در بیمارستانها، رستورانها، پارکها و ... در ایجاد آرامش و احساس خوشایند در افراد موثر است.
انواع موسیقی برای کمک به حل مشکلات مختلف، موسیقیها یا سازهای مختلفی وجود دارد که درمانگر آن را بر اساس شناخت مشکل در بیمار با هدف کم کردن یک مشکل خاص، انتخاب میکند.
دکتر ملکخسروی میگوید به عنوان مثال اگر فردی مضطرب است این فرد در درجه اول به آرامش نیاز دارد و برای او از یک موسیقی آرامبخش که ریتم کمتری دارد و فواصل گامها هم در آن کم است استفاده میشود.
موسیقی به دلیل جذاب بودن میتواند در وجود همه کس و در سطوح و واکنشهای مختلف بدنی و روانی به راحتی و با احساس خوشایندی نفوذ کند.
وقتی برنامههای موسیقی درمانی میتواند بر بیمارانی که در حالت بیهوشی کامل به سر میبرند اثر بگذارد، طبیعی است که تاثیر آن بر بیماریهای ساده بیشتر است.
از نظر پزشکی یک بیمار وقتی در بیهوشی کامل به سر میبرد و علایم حیاتی او به کمترین حد میرسد در بدترین شرایط قرار دارد (اغماء) در چنین حالتی موسیقی درمانی توانسته است در حد هر چند اندک، ارتباط و حیات روانی و جسمانی را به بیمار بازگرداند.
علت تاثیر موسیقی درمانی روی بعضی از علایم بیماریهای مزمن و حاد پزشکی، جذاب بودن ذاتی و نیروی محرک و قوی آن است.
در سالهای اخیر در آمریکا از موسیقی به عنوان داروی پیشگیری و تقویت کننده سلامت و شخصیت استفاده میشود و به نظر میرسد که موسیقی باعث تجدید حیات میشود بعد از آمریکا پیشرفت سریع موسیقی درمانی در انگلستان بوده است.
تن فروشـی برای بقا !
زمانی که "رانا جلیل" زن 38 ساله عراقی سال گذشته شوهر خود را در انفجاری در بغداد از دست داد هرگز نمی توانست تصور کند که روزی برای تامین غذای فرزندانش به تن فروشی رو خواهد آورد.
به گزارش عصر ایران (asriran.com) به نقل از شبکه خبری الجزیره، "رانا" مادر چهار فرزند به دنبال کار می گشت اما فرصت های شغلی در عراق از زمان هجوم آمریکا کاهش یافته بود.
وی به صاحبان فروشگاه ها، کارگران ادارات و شرکت ها التماس کرد استخدامش کنند اما به دلیل آنچه "تبعیض نژادی" خواند موفق به یافتن کار نشد.
چند هفته پس از مرگ شوهر این زن، یک پزشک تشخیص داد که فرزندان وی دچار سوء تغذیه شده اند.
"رانا" روزهایی را به یاد می آورد که یاس و نومیدی وی را به سمت فاحشگی سوق داد: "در آغاز، این روزها بدترین روزهای زندگیم بودند. شوهرم اولین مردی بود که با وی همخوابگی داشتم اما گزینه دیگری نداشتم ... بچه هایم گرسنه بودند."
وی خانه اش را ترک کرد و به سوی نزدیکترین بازار به راه افتاد تا شخصی را برای سکس در ازای دریافت پول بیابد.
"رانا" در این باره می گوید: "من یک زن خوش سیما هستم و از این رو پیدا کردن مشتری برایم سخت نبود. زمانی که مشتری خود را یافته و با هم به بستر رفتیم ابتدا سعی کردم فرار کنم ... نمی توانستم دست به چنین کاری بزنم اما وی (مشتری) به من حمله و تجاوز کرد. پس از آنکه مبلغ را پرداخت کرد این کار برای من به پایان رسیده بود."
وی ادامه می دهد: "هنگامی که با این پول مقداری غذا خریداری کرده و به خانه ام بازگشتم، فرزندانم فریاد شادی سردادند و آنگاه بود که فهمیدم «شرف و آبرو» در مقایسه با گرسنگی فرزندانم اهمیتی ندارد."
استیصال بیوه زنان عراقی
پیش از هجوم آمریکا به عراق، زنان بیوه این کشور به ویژه آنهایی که شوهرانشان را در جنگ با ایران از دست داده بودند غرامت دریافت می کردند و فرزندانشان از آموزش رایگان برخوردار بودند. حتی در برخی موارد خانه رایگان در اختیار آنها قرار می گرفت.
با این حال اکنون چنین مزایایی وجود ندارد و بیوه زنان عراقی منابع اندکی در اختیار دارند.
براساس گزارش سازمان غیردولتی "آزادی زنان در عراق"، 15 درصد زنان عراقی که بر اثر جنگ بیوه شده اند از روی ناچاری به دنبال ازدواج موقت یا فحشا هستند.
"نوها سلیم"، یک سخنگوی این سازمان به الجزیره گفت: "زنان بیوه یکی از اولویت های ما هستند اما وضعیت آنها روز به روز بدتر می شود و احساس می کنیم رسیدگی به این مشکل کاری غیرممکن شده است. صدها زن به دلیل امتناع کارفرمایان از استخدام آنها به دنبال یک راه ساده برای حمایت از عزیزانشان هستند."
وی افزود: "این سازمان (NGO) ناپدید شدن حدود 4 هزار زن را از مارس 2003 تاکنون مستند کرده که 20 درصد از آنها زیر 18 سال سن دارند."
سازمان "آزادی زنان در عراق" معتقد است که اغلب این زنان دزدیده شده و برای روسپی گری در خارج از عراق فروخته شده اند.
هرچند آمار دقیقی درباره تعداد کلی زنان بیوه در عراق وجود ندارد اما وزارت امور زنان این کشور می گوید: دست کم 350 هزار زن بیوه تنها در بغداد وجود دارد.
تجارت تلخ
در زمانی که وضع زندگی خانواده های عراقی بدتر از گذشته شده برخی از آنها مجبور شده اند دردناکترین تصمیمات خود از جمله فروش دخترانشان را بگیرند.
"ابواحمد" پدر معلول پنج فرزند که خود مردی بیوه است اخیرا از روی ناچاری دخترش "لینا" را برای کارگری جنسی به یک عراقی فروخت.
وی با بیان اینکه توان خرید غذا برای فرزندانش را ندارد به الجزیره گفت: "مطمئم دخترم هرجا که باشد حداقل غذایی برای خوردن خواهد داشت. من سه دختر و یک پسر دارم و مبلغی که آنها برای "لینا" پرداخت کردند برای بزرگ کردن سایر فرزندانم کافی است."
ابواحمد پیش از این دختر خود را از طریق واسطه ای با عنوان "شیدا" به گروه های اداره کننده مجالس فحشا فروخت.
"شیدا" زنان جوان را به باندهای عراقی که اداره کننده مجالس فحشا در کشورهای عرب همسایه هستند، تحویل می دهد.
این زن به خبرنگار الجزیره گفت: "وظیفه ام این است که زنانی جوان از خانواده های مستمند را متقاعد کنم که زندگی بهتری در ورای مرزهای کشور (عراق) در انتظار آنهاست."
شیدا افزود: "ما به خانواده ها کمک می کنیم که دخترانشان زنده بمانند. در صورتی که این دختران روزی حداقل دو مشتری داشته باشند غذا، مسکن و حدود 10 دلار پول به آنها خواهیم داد."
این واسطه عراقی خاطرنشان کرد: "اولویت ما دختران باکره هستند ، می توان آنها را با قیمت های بسیار بالا به میلیونرهای عرب فروخت."
فرار به عراق
"سلیم"، سخنگوی سازمان آزادی زنان عراق معتقد است که مواردی همچون مورد "لینا" به صورت معمول در عراق درآمده چرا که فقر در این کشور رو به افزایش است و خانواده های مستاصل گاهی اوقات دختران خود را در ازای کمتر از 500 دلار به قاچاقچیان می فروشند.
با این حال زنان جوان عراقی که برای فاحشگی به مراکز کشورهای همسایه برده می شوند گاهی اوقات بهای سنگین و خطرناکی می پردازند.
"سوها محمد" دختر 17 ساله پس از مرگ پدر خود از سوی مادرش – که خود یک زن روسپی است – به یک باند عراقی فروخته شد.
زمانی که وی به اردن رسید از سوی چهار مرد مورد تجاوز گروهی قرار گرفت. این افراد به "سوها" گفتند که روشهای جدید کسب درآمد را به وی می آموزند.
این دختر عراقی سپس به باندی فروخته شد که دختران را در اختیار اشخاص مهم در سوریه قرار می داد. وی از آن پس اغلب در مسیر اردن – سوریه در رفت و آمد بود و در امان (پایتخت اردن) به مشتریان بانفوذ سرویس می داد.
بعد از شش ماه "سوها" موفق به فرار شد: "فرار کردم و یک خانواده عراقی به من کمک کرد تا به عراق بازگردم و اکنون عمه ام از من مراقبت می کند."
قاچاق
"مایادا زهیر"، یک سخنگوی انجمن حقوق زنان در بغداد می گوید: "سازمان های عراقی در تلاشند که وضعیت قاچاق زنان جوان از این کشور جنگ زده به کشورهای همسایه را کنترل کنند."
وی در این باره اظهار داشت: "ما تلاش می کنیم که از سرنوشت زنان بیوه و دختران نوجوان قاچاق شده مطلع شویم. متاسفانه این یک فرآیند ساده نیست و بدون حمایت بین المللی نگرانیم که اکثر زنان جوان عراقی برای تجارت جنسی به خارج از کشور برده شوند.
این گزارش می افزاید: "با این حال فاحشگی تنها گزینه ای است که اکنون برای «لطیف» - یک بیوه زن 27 ساله که شوهرش را در حمله به زائران شیعه در جنوب عراق از دست داده - باقی مانده است."
زمانی که این زن برای حمایت مالی به بستگان شوهرش مراجعه کرد آنها نتوانستند کمکی به وی نمایند.
لطیف در توجیه شغل جدید خود می گوید: "به فکر بچه ام هستم، تنها بچه ام؛ بدون پول ما گرسنه در خیابان ها سرگردان خواهیم بود."
موسیقی درمانی/ جایگاه موسیقی درمانی در ایران و جهان -3
هنر در طول تاریخ وسیلهای برای سازگاری، انعطاف، خلاقیت، دوستی، مهر و آرامش مردم بوده است در میان هنرها موسیقی به دلیل داشتن انرژی، تحرک و جاذبه ذاتی بسیار نافذ بوده و به طرز فوقالعادهای بشر را به خود مشغول کرده است.
ایران به عنوان یکی از تمدنهای کهن علاقه و قابلیت فرهنگی خود را در استفاده از موسیقی در زمینههای مختلف به خوبی نشان داده و از آن در زمینههای درمانی، روحی و عرفانی استفاده کرده است.
استفاده از موسیقی در درمان بیماریهای مختلف در ایران کهن همواره مورد توجه قرار گرفته است اما با تغییراتی که در قرون بعد در فرهنگ ایرانی ایجاد شد، استفاده از موسیقی درمانی نیز کاهش یافت و عرصه برای پیشرفتهای عملی این رشته نیز تنگ شد.
موسیقی آرامبخش در ایران باستان با ظهور دین زرتشت آغاز شد کتاب اوستا و اشعار آهنگین گاتها الهام بخش موسیقیدانها برای تصنیف آوازها و ملودیها و همچنین تشکیل مراسم و آیینهای موسیقایی بوده است.
موسیقی در ایران باستان در خدمت تلقینات دینی و اشارات مذهبی بوده است که نوع اعتلا یافته آن امروز در تمرینهای تن آرامی دیده میشود.
بعد از حضور اسلام در ایران عمده فعالیتهای موسیقایی، نوشتاری و نظری شد و بیشتر مطالب نظری رنگ و بویی از برداشتهای یونانیان داشت که با تغییراتی به جامعه ایرانی منتقل شده بودند.
در این دوره به دلیل ممنوعیتهای موجود، این فعالیتها رشد چندانی نکرد و سیر تحولی هم در این زمینه به چشم نمیخورد.
موسیقی درمانی علمی در ایران
موسیقی درمانی در ایران هر چند حدود بیست سال سابقه دارد، اما به مفهوم علمی آن، در کشور نو پا به شمار میرود.
در موسیقی درمانی میتوان از قابلیتهای گوناگون موسیقی اصیل و پاپ ایرانی، ترانههای زیبا و سازهای مختلف استفاده کرد و قطعات و آثار زیبایی برای تقویت بهداشت روانی و سرزندگی روحیه اجتماعی تصنیف و تنظیم کرد.
بدون شک موسیقی ایرانی سرشار از گفتهها و مطالبی است که میتواند آرام بخش و مرهمی بر دلهای عموم باشد اما تنظیم چنین آثاری نیازمند درک شرایط شنوایی مردم و کاربردهای مناسب موسیقی درمانی است.
به همین صورت سازهای ایرانی قابلیت تنوع و گستردگی در زمینه موسیقی درمانی را دارند.
دکتر "علی زادهمحمدی" رئیس انجمن موسیقی درمانی ایران میگوید سازهایی که در موسیقی درمانی به کار میآیند از نظر شکل، اندازه، صدادهی و جنس متنوع است این سازها معمولا از لحاظ شنیدن و حرکت دادن، خوش صدا و خوش دست بوده و افراد به راحتی میتوانند آن را به کار گیرند و بنوازند.
وی میگوید در موسیقی درمانی از انواع سازهای کلاسیک، ملی و محلی و حتی سازها و ابزارهای صوتی دست ساز بر حسب نیاز استفاده میشود هدف اصلی درمان بیماری است و قصد آموزش موسیقی و یا نوازندگی وجود ندارد.
هر چه ساز ساده، زیبا و جذاب تر باشد درمانجو ارتباط بهتری با آن برقرار میکند و درمان موثرتر واقع میشود در ساخت سازهای درمانی همواره باید به سادگی، ارتباط و تماس بدنی راحت با آن، صدادهی و تا حد امکان صدای استاندارد دقت شود.
به گفته وی سازهای موسیقی درمانی دو دستهاند: سازهای ملودی و سازهای ضربی.
دکتر زادهمحمدی میگوید معمولا موسیقیدانان هر کشوری بر اساس سازهای ملی و محلی خود سازهای مختلفی میسازند. در ایران نیز سازهای کلاسیک و محلی گوناگونی وجود دارد که میتوان با تغییراتی، از آنها برای جلسههای موسیقی درمانی استفاده کرد.
از میان درمانهای حمایتی روش هنردرمانی در بسیاری از کلینیکهای دنیا رواج پیدا کرده است. این روش با استفاده ابزارهای پیشرفته، شرایط مناسبی را برای تقویت و حمایت از درمانهای پزشکی فراهم میکند.
موسیقی درمانی علمی تقریبا دو دهه را در ایران پشت سر میگذارد اما این علم در جهان در اواسط قرن بیستم به دنبال جنگهای اول و دوم جهانی و بروز اختلالات روانی در افراد ضرورت و الزام درمان توام با موسیقی مورد توجه قرار گرفت.
رشته موسیقی درمانی در مقطع لیسانس و فوق لیسانس به عنوان یک رشته آکادمیک و دانشگاهی برای اولین بار در دانشگاه میشیگان مطرح شد.
گفته میشود موسیقی و ریاضی امری ذاتی است و انسان برای پرداخت به آنها لازم است از ترکیب ژنی خاصی بهرهمند باشد.
در یونان قدیم ارتباط نزدیکی بین موسیقی و شفا وجود داشت. این همبستگی در "آپولو"، یکی از خدایان یونانی کاملا مشهود است زیرا او خدای موسیقی و درعینحال خدای طب بود.
یونانیان معتقد بودند که امراض نتیجه عدم هارمونی یا هماهنگی در وجود فرد است و موسیقی با قدرت روحی و اخلاقی خود میتواند با برگرداندن هماهنگی و نظم به بدن، سلامتی را برای بیمار به ارمغان آورد.
پژوهشهای انجام شده نیز نشان میدهد غده تالاموس به عنوان مهمترین غده در مغز انسان محرکهای صوتی را به وسیله سیستمهای عصبی دریافت میکند و در کنار حافظه و تخیل به آنها پاسخ میدهد.
روشهای موسیقی درمانی به علت ایجاد ارتباط، تخلیه احساسها، افزایش بصیرت و خودآگاهی نسبت به خود و محیط تاثیر بسیار بارزی دارد.
امروزه موسیقی از حالت سنتی به رویکردهای علمی تر و کلاسیک تغییر جهت داده است و از آن در تعلیم و تربیت، توانبخشی، رشد، بهداشت، استراحت، تمرینهای روحی و تمرکز استفاده میشود.
اگر بپذیریم که موسیقی درمانی رشتهای علمی و دانشگاهی است، این کار باید با تجربههای دانشگاهی و کاربردهای علمی و عملی در مراکز و بیمارستانها همراه باشد و از فعالیتهایی که صرفا جنبه توصیفی، ذهنی و غیر واقعی دارد تفکیک شود.
موسیقی درمانی/ ما چگونه موسیقی را میشنویم؟
برای موسیقی تعریفهای مختلفی ارایه شده است. خوارزمی دانشمند ایرانی سده چهارم هجری ، موسیقی را "پیوند آهنگها میداند" و میگوید موسیقی یا صداهایی موسیقایی، صداهای "خوشایندی " هستند که انسان از شنیدن آنها احساس لذت میکند.
او "صدای خوشایند" را صوتهایی میداند که از نظمی خاص پیروی میکنند و بین آنها نسبتهای معینی وجود دارد.
عامل، ماده و عنصر اصلی موسیقی، "صوت" است یعنی یک عامل ارتعاشی منظم که شدت، طنین و فرکانس این ارتعاشات در قسمتهای عصبی مغز اثر میگذارد.
بخشهای مختلف مغز در تجزیه و تحلیل موسیقی مشارکت دارند. نیمکره چپ مغز با شنیدن موسیقی به تجزیه و تحلیل اصوات میپردازد و نیمکره راست هماهنگی و کل صدا و عواطف آن را درک میکند.
در گوش داخلی، قسمت حلزونی گوش قرار دارد که با عصبهایی به نام "پرزهای عصبی" پوشیده شده است. بخشهای خاصی از این پرزها با فرکانسهای خاصی از صدا مرتعش میشوند بنابراین زمانی که ارتعاشات امواج صدا و یا موسیقی به حلزون میرسد این پرزها مرتعش میشوند.
بطور معمول ? 4?هزار عدد از این پرزها هنگام دریافت صدا مرتعش میشوند و به سلولهای عصبی در مغز پیام میفرستند. این ارتعاشهای آهنگین که موسیقی نامیده میشوند به بخش چپ مغز هدایت میشوند.
مرحله پردازش موسیقی در مغز مرحله پیچیدهای است: ما ظرف مدتی حدود دو ثانیه، همزمان موسیقی را میشنویم، دستهبندی میکنیم، تشخیص میدهیم و در برابر آن واکنش نشان میدهیم. در واقع در یک قطعه موسیقی فقط به بخش هایی از آن جذب میشویم و بقیه آهنگ را پیشبینی میکنیم در نتیجه از یک آهنگ مثلا سه دقیقهای فقط بخش کوچکی را جذب میکنیم ولی احساس میکنیم که تمام قطعه آن را شنیدهایم.
* انتخاب موسیقی برای موقعیتهای گوناگون
انتخاب موسیقی برای زمانهای مختلف یک کار علمی و هنری محسوب میشود برای انتخاب نوع موسیقی باید به سرعت ضرب آهنگ توجه کرد. آهنگهای آرام و آهسته ایجاد آرامش میکنند و آهنگهای تند باعث افزایش انرژی میشوند.
دکتر "رضا رستمی" روانشناس و عضو هیات علمی دانشکده روانشناسی دانشگاه تهران میگوید راههای گوناگونی برای طبقهبندی موقعیتهای مختلف ذهن وجود دارد یکی از این راهها تشخیص سرعت فعالیت الکتریکی مغز است که معیار سنجش آن ارتعاشات مغز در هر ثانیه است در این مورد معمولترین تشخیص علمی، موقعیتهای بتا، آلفا، تتا و دلتای مغز است.
موقعیت بتا: این موقعیت مغز زمانی است که مغز فعال است و در وضعیت هوشیاری عادی به سر میبرد. امواج مغز در این موقعیت بین ? 13?تا ? 25?بار در ثانیه مرتعش میشوند برای ایجاد این موقعیت از مغز میتوان از آهنگهای تند و رقص گونه استفاده کرد.
موقعیت آلفا: این موقعیت از مغز زمانی است که مغز در حالت آرام به سر میبرد میتوان توسط موسیقی این موقعیت را در طول روز ایجاد کرد در این موقعیت معمولا چشمها بسته هستند و رویاهای روز به وجود میآیند امواج مغز در این موقعیت ? 8?تا? 12?بار در هر ثانیه مرتعش میشوند این موقعیت از مغز را میتوان توسط آهنگهای خیلی ملایم و آرام ایجاد کرد.
موقعیت تتا: موقعیت تتا که بطور عمده در منطقه گیجگاهی و آهیانه مغز ایجاد میشود موقعیت خلاقیت مغز است امواج مغز در این وضعیت ? 4?تا? 7?بار در ثانیه مرتعش میشوند.
هوشیاری مغز در این وضعیت بین خواب و بیداری است آهنگهایی که بتوانند این موقعیت مغزی را حفظ کنند معمولا خیلی آرام هستند و معمولا با سرعت خیلی پایین اجرا میشوند.
موقعیت دلتا: این موقعیت از مغز که تعداد ارتعاشات امواج مغز بین یک تا سه بار در ثانیه است موقعیت خواب عمیق مغز است در این موقعیت، تنفس عمیق، سطح و فشار خون، ضربان قلب و دمای بدن به حداقل خود میرسد آگاهی و هوشیاری در این وضعیت در پایینترین میزان است که موسیقی اثر چندانی بر روی مغز نمیگذارد.
* موسیقی درمانی مغز
موسیقی درمانی مغز در موارد مختلفی همچون آشفتگی، اضطراب، افسردگی، سردردهای تنش آور و میگرن، درد مزمن، اختلال یادگیری، بیش فعالی، سوء مصرف مواد و ... به کار گرفته میشود.
دکتر رستمی میگوید موسیقی درمانی مغز درمان با ارزشی است که میتواند کیفیت پاسخ به دیگر درمانها از جمله روان درمانی و طب سوزنی را افزایش دهد این روش از مزایایی برخوردار است از جمله اینکه به شیوه تهاجمی و یا شیمیایی نیست، وابستگی ایجاد نمیکند و اثرات جانبی ندارد و با توجه به مطالعات انجام شده میزان بهبودی تا ? 85?درصد گزارش شده است.
وی گفت در روش موسیقی درمانی مغز فرد در حالت آرام قرار میگیرد و در آن حالت امواج مغز او بصورت نوار مغزی به مدت پنج دقیقه ثبت میشود.
اطلاعات ثبت شده به آزمایشگاه فرستاده میشود و در آنجا فایلهای نوار مغزی با فایلهای موسیقی تطبیق داده میشود سپس بعد از تنظیم، از آن برای درمان استفاده میکنند.
موسیقی جزء عالیترین تمایلات انسانی است که عالیترین نگرش نظری و عملی به تفکرات متعالی انسانی دارد و تاثیرگذاری عام آن سرور و شادی و یا حزن و اندوه حاصل از آن است.
دکتر "هما ساداتافسری" موسیقی درمانگر و عضو انجمن علمی موسیقی درمانی ایران میگوید در موسیقی درمانی این تاثیر عام موسیقی مورد نظر نیست بلکه موسیقی درمانی، موسیقی تجویز شده و سازماندهی شدهای برای رسیدن اهداف درمانی مورد نظر است.
وی افزود در موسیقی درمانی موسیقی بصورت مشخص و دقیق همراه با میزان و مدت زمان مشخص برای بیمار به کار گرفته میشود.
سیستم لیمبیک مغز (مرکز عواطف) مسئول ادراکات هیجانی و عاطفی انسان است که موسیقی در این قسمت تاثیر میگذارد.
وی میگوید یکی از نقاط قوت موسیقی ارتباط غیرکلامی آن است که این نوع ارتباط بیشترین تاثیر را دارد به عنوان مثال در اسکیزوفرنیها و کودکان در خودفرورفته که به روشهای معمولی کلامی پاسخ نمیدهند بیشترین تاثیر را دارد و منجر به پاسخ دهی بیشتر در آنها میشود.
متخصصان در رشته موسیقی درمانی معتقدند موسیقی در کاهش دردهای گوناگون دندانپزشکی، استرس و نگرانیهای ناشی از بیماری ها، توانبخشی بعد از جراحی و تصادفات، افزایش حافظه، یادگیری، دقت و ادراکات حسی و ایجاد آرامش روانی کارکنان در گروههای صنعتی و تولیدی موثر است.
فرمول اعتماد به نفس
آیا تا به حال برای تان پیش آمده که به خاطر خجالت کشیدن یا ترس از دیگران ، از انجام فعالیتی مفید که در درون ، مطمئن به انجامش هستید ، سرباز زنید ؟ !
امروزه «اعتماد به نفس » کلید حل بسیاری از مشکلات بشر محسوب می شود بنابراین بر آن شدیم تا راه کارهایی را برای تقویت این حس درونی و مثبت بیان کنیم .
1 ـ من مطمئن هستم که می توانم به هدفی که در زندگی دارم ، برسم . من از خود انتظار دارم که با مداومت ، در راستای این خواسته حرکت کنم .
2ـ من می دانم که اندیشه های غالب ذهن من ، خود را باز تولید می کنند ، وسیله ای برای عمل و اقدام می شوند و به تدریج به یک واقعیت فیزیکی تبدیل می گردند . از این رو ، هر روز 30 دقیقه ، به شخصیت دلخواهم فکر می کنم تا تصویر ذهنی مناسبی از این شخصیت دلخواه در من ایجاد شود .
3 ـ من به استناد تلقین به خود ، می دانم هر میلی که به گونه ای آن را در ذهن داشته باشم ، مرا در راستای هدفم هدایت می کند . به همین دلیل ، روزی 10 دقیقه از وقتم را به ایجاد اعتماد به نفس در خودم اختصاص می دهم .
4 ـ من هدف های قطعی و مشخصم را روی یک برگه ی کاغذ نوشته ام . هرگز دست از تلاش بر نمی دارم تا برای رسیدن به خواسته ی خود ، از اعتماد به نفس کافی برخوردار شوم .
5 ـ من خوب می دانم که هیچ ثروت یا مقامی اگر بر اساس واقعیت ها نبوده و راعی عدالت نباشد ، با دوام نیست بنابراین سعی می کنم اقدامی انجام دهم که به همه ی افراد درگیر ، سودی عاید کند . من از نیروی دیگران استفاده نموده و تشویق شان می کنم که به من کمک کنند . خود من هم در کمک به دیگران ، پیش قدم می شوم . من از تنفر ، حسادت ، رشک ، خودخواهی و خودپرستی ، بری هستم و به جای آن ، عشق و محبت در قبال دیگران را انتخاب کرده ام زیرا می دانم که ذهنیت منفی نسبت به دیگران ، هرگز نمی تواند اسباب موفقیت شود .کاری می کنم که دیگران مرا باور کنند زیرا به آنان و خودم ایمان دارم .
من زیر این فرمول را امضاء می کنم و آن را به حافظه ی خود می سپارم . نوشته ی خود را روزی یک بار با صدای بلند می خوانم . من ایمان راسخ دارم که سرانجام براندیشه و اعمال من تاثیر می گذارند تا متکی به نفس و موفق گردم .
منبع :«بیندیشید و ثروتمند شوید»«ناپلئون هیل»
پله پله تا ملاقات با پدر
پدرها جزء بسیار مهمیاز زندگی بچهها هستند و باید باشند. مطلبی که میخوانید درباره نقش و تیپ پدرها در خانه است چرا که آنها قبل از هر چیز باید شخصیت قابل احترامی برای بچهها در خانه باشند تا بچهها آنها را باور کنند...
نکتههایی که در ادامه میآید به شما نشان میدهد چگونه پدری خوب و قابل احترام باشید:
پله اول: شاهد عشق
اجازه بدهید بچهها شاهد عشق، دوستی و احترام بین شما و مادرشان باشند. این موضوع به بچهها یاد میدهد: عشق باید در خانه وجود داشته باشد و آنها را آماده میکند تا در زندگی آیندهشان روابط عاشقانه و دوستانه را در بین اعضای خانواده با اظهار محبت به وجود بیاورند.
پله دوم: رهبر خوب
یک رهبر خوب در خانه باشید، چگونه؟ با انجام دادن وظایف خانوادگی و کارهای مربوط به خانه داری!
پله سوم: وقت اختصاصی
تلاش کنید هر هفته زمانی را به صحبت کردن با بچهها اختصاص بدهید. با این روش هم شما از احوال بچههایتان با خبر میشوید و هم بچهها از وضعیت شما!
پله چهارم: دوست باشید و نباشید
حتما با خواندن این جمله تعجب میکنید اما با بچههایتان مثل یک دوست نباشید. البته شما با آنها دوست هستید اما در آخر شما والدین آنها هستید و بچهها به یک منبع و الگوی عملی اخلاق و رفتار احتیاج دارند و در عین حالی که نباید یک پز خیالی برایشان بگیرید و آنها را از خودتان دور کنید نباید وجه پدر بودن را با نزدیکی بیش از حد از دست بدهید.
پله پنجم: گریه پسرانه
اجازه بدهید پسرتان وقتی دلیل قانعکنندهای دارد گریه کند و به عنوان یک پدر به او نگویید: «مرد گریه نمیکند» با این روش به او یاد میدهید هم احساساتی باشد و هم احساساتش را به موقع بروز دهد.
پله ششم: احترام پسر به دختر
به پسرانتان یاد بدهید به دخترها احترام بگذارند چون یک روز آنها مثل شما خانواده تشکیل میدهند، همسری دارند و شاید هم دختری داشته باشند!
پله هفتم: قابل اعتماد
«اگر همه آدمهای روی کره زمین قابل اعتماد نباشند، تو باید آدم قابل اعتماد و رو راستی باشی» این درسی است که شما باید به عنوان یک پدر به طور عملی به بچههایتان بدهید.
پله هشتم: مثبت باشید
سعی کنید ظاهری قابل احترام و خوشپوش داشته باشید تا بچهها در درون خود از این حالت شما احساس غرور کنند.
پله نهم: گوش کن
به حرف بچهها به صورت فعال گوش کنید و وقتی با شما حرف میزنند تمام حواستان را به آنها بدهید تا بتوانید پیشنهادهای موثر بدهید و در شرایط سخت با آنها همدردی کنید.
پله دهم: دست بزن!
وقتی بچهها کار درستی انجام میدهند آنها را تشویق کنید و این عمل را با همان سرعتی انجام بدهید که اگر کار نادرستی انجام بدهند مورد سرزنش قرار میگیرند.
پله یازدهم: با دیگران مثل خودت باش
به بچههایتان یاد بدهید شهروند با اخلاقی باشند و همانطور با دیگران رفتار کنند که دوست دارند دیگران با آنها رفتار کنند. وظایفشان را که در مقابل دیگران دارند به خوبی انجام بدهند و وظیفه خودشان را به دوش دیگران نیندازند.
پله دوازدهم:
غرور: نه، اعتماد به نفس: آری
به بچهها یاد بدهید مغرور نباشند اما با اعتماد به نفس به سوی هدفهایشان بروند و حتما گوشزد کنید همان چیزی که به محیط اطرافشان میدهند به سوی خودشان برمیگردانند و همان جمله معروف که: با همان دست که میدهی با همان هم پس میگیری.
پله سیزدهم: احترام به بزرگتر
به عنوان یک پدر اگر به بزرگترها احترام بگذارید، فردا هم بچهها به شما احترام میگذارند اگر آن احترام را میخواهید این احترام را به جا بیاورید.